🔞🌠part_14_🌠

2.1K 184 13
                                    

جانگ کوک. با نیشخند نزدیک تهیونگ شد و زیپ شلوارش رو باز کرد ، بالاخره گیرت آوردم ببر کوچولو فقط دنبال بهونه بودم......

نزدیک تهیونگ شد جوری که دیکش روبه روی پسر کوچکتر بود.

به صورتش نگاه کرد ، چشم های خیس از اشکش و دماغ قرمز رنگش که با مظلومیت بهش نگاه می کرد که از کارش منصرفش کنه اما نمی دونست با اون چشم های مظلوم و معصوم بیشتر  ترغیب می کرد به ادامه ی کارش.

"قربان .... لطفاً"

خنده ی عصبی سر داد ، با پوزخند روش خم شد و به موهای قهوه ای رنگ پسر روبه روش چنگ زد .

'چی ؟ تو ازم می خوای بیخیال این قضیه بشم ؟ منو مسخره کردی هیچی نگفتم ، آبروم رو جلوی کلی سهامدار بردی بازم هیچی نگفتم اما می دونی چیه؟ آدم هم ی صبری داره ، صبر من الان به ته خط رفته آقای کیم تهیونگ '

تهیونگ چشم هاش رو از درد بست و بیشتر گریه کرد .

"لطفاً... قربان...من نمی خوام ...بهم...تجاو...."

با پرت شدنش دوباره رو زمین حرفش نصفه موند و به قیافه خشمگین جانگ کوک نگاه کرد .

جانگ کوک دستش رو روی کمرش گذاشت .

'تجاوز ؟  هه نه هنوز اینقدر پست نشدم ! شاید فقط امروز دهنت رو سرویس کردم نظرت چیه تهیونگ ؟ شاید نیاز به ادب داری  ، بهت یاد می دم که چجوری با رئیست برخورد کنی '

جانگ کوک دوباره به قیافه تهیونگ نگاه کرد موهاش شلختش روی چشم هاش افتاده بودن و قیافش رو خواستنی تر می کرد ، لعنتی ! حتی با دیدن قیافش آدم قدرت این رو داشت که تحریک بشه .

'نمی خوای شروع کنی ؟ می خوای اخراج شی ؟'

تهیونگ با ترس بلند شد ، اون نباید اخراج می شد چون اگر اخراج می شد دیگه نمی تونست خرج دانشگاه و خونه رو بده دلیل اتفاق امروز هم همین بود با اون حقوق نمی تونست اجرای خونش رو بده و در نهایت آواره ی کوچه و خیابان ها می شد.

با قدم های لرزون جلوی جانگ کوک رفت و به چشم های تاریکش نگاه کرد ، جلوی پاش زانو زد ، دلش برای خودش سوخت که فقط برای چرخوندن زندگیش مجبور به همچین کار کثیفی بشه حالش از این ضعیف بودنش بهم می خورد !

جانگ کوک با رضایت بهش نگاه کرد شلوار و باکسرش رو پایین کشید و با سرش به تهیونگ اشاره کرد که شروع کنه.

تهیونگ چشم هاش رو بسته بود چون اصلاً دوست نداشت این صحنه رو وارد قصر ذهنش بکنه ، با قرار گرفتن چیزی جلوی لبش دهنش رو باز کرد و کلش رو وارد دهنش کرد حدس زدن اون چیز کار آسونی بود .

جانگ کوک با لذتی که از اون حفره بهش داده بود ، سرش رو عقب برد .

تهیونگ آروم خودش رو تکون داد و سعی کرد زبونش کمترین تماس رو با دیک‌ رئیسش داشته باشه .

💎ღᴰᴼᶜᵀᴼᴿ◢|•sopemin•|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang