پارت 17

287 50 109
                                    

سلاممم سبز ابیای زیباا💚💙

ببخشید بابت تاخیرر🥲

امیدوارم که خوشتون بیاد
ووت و شیر و کامنت فراموش نشه

بوس به سر تک تک تون

*****************************


اهنگ تموم شد فقط اینجا دو نفر بودن که میدونستن اگه از بغل هم بیان بیرون معلوم نیست دوباره کی میتونن این حسو تجربه کنن

اما چاره ای نبود

حالا اهنگای تند تری نواخته میشد و مهمونا از نوشیدنیا و غذا هایی که رو میز چیده شده بود لذت میبردن

نایل همسرشو به بقیه معرفی کرد
لیام :" او نایل نگفته بودی همسرت انقد زیبا و مهربونه "

رز دوباره لبخند شیرینی زد و تشکر کرد که نایل کمرشو گرفت و با شوق گفت
:" همین لبخند و مهربونیش از همون لحظه اول گیرم انداخت حالا باید مایا رو ببینین خوش حالم که لبخندش دقیقا به شیرینی مادرشه"

زین لبخندی زد و گفت :" چرا نیاوردنیش همه دوست داشتیم پرنسس کوچولو رو ببینیم"

رز گفت:" پس فردا اگه کاری ندارین همگی بیاین خونه ما دوره هم باشیم "

پسرا بهم نگاه کردن که نایل گفت
:" معلومه که میاین از اولم قرار بود یه روز بیاین هی نشد فردا که فیلم برداری نداریم از پس فردا شروع میشه به خاطر یه سری مشکلات پس میبینمتون"

مهمونی با همه قشنگیاش تموم شد و همه به خونه هاشون برگشتن

لویی هری و مادرشو رسوند میخواست برگرده بره خونه که با اصرار های انی مجبور شد بمونه
ان:" خب پسرا بهتره دیگه بخوابیم امروز خیلی خسته شدیم "
اروم گونه های هر جفتشونو بوسید و شب بخیر گفت و پسراام به سمت اتاق هری رفتن
لویی:" هری کاناپه ات واقعا سفته نمیشه منم رو تخت بخوابم قول میدم اصلا بهت نزدیک نشم"

هری بالش زیر سرشو جابه جا کرد و اینبار بدون توضیح  فقط گفت :" نه"

لویی چشاشو چرخوندو دراز کشید یه دستشو زیر سرش گذاشت اون کاناپه واقعا سفت بود

کاش یکم دیگه مقاومت میکرد البته که هر چیزی از جانب هری و تقصیر خودش میدونست پس سعی کرد چشاشو ببنده

هنوز پلکاش کاملا سنگین نشده بود که متوجه یه چیز گرم و نرم شد که روش کشیده میشد

یکم صبر کرده و اروم چشاشو باز کرد هری روی تخت پشت به لویی دراز کشیده بود
لویی لبخند عمیقی از اینکه هنوزم برای هری مهمه زد و بیشتر زیر پتو فرو رفت

The way i see youWhere stories live. Discover now