سلام سبز ابیای زیبا💙💚
با معذرت فراوان بابت تاخیریادتون نره با ووت و کامنت دلمو شاد کنین
منم قول میدم زودتر اپ کنم*****************
دوباره به تیپش توی ایینه نگاه کرد و دستی تو موهاش کشید اونارو رو شونه هاش پخش کرد
عطر مورد علاقه اشو برداشت و تا میتونست ازش زدوقتی از اماده بودنش مطمئن شد از در بیرون رفت
وارد ماشینش شد
با لبخند گفت :"
خیلی که منتظر نموندی؟"پسر مقابلش لبخندی زد و با شیفتگی نگاش کرد
:" تا اخر دنیاام میتونم منتظرت بمونم بیب"هری دوباره لبخند زد و گفت
:" نمیخوای راه بیوفتی یا میخوای همین جوری زل بزنی به من ترور؟"ترور:" نمیدونی چقدر خوشحالم که پیشنهادم بره شامو قبول کردی "
بعدم ماشین روشن کرد و راه افتاد
تو کل راه سکوت بود و وقتی به رستوران مورد نظر ترور رسیدن جفتشون پیاده شدن و هری بعد دیدن رستوران مقابلش همه لبخند از صورتش پاک شد و بعد به خودش اومده و وارد رستوران شدن.
.با صدای گوشیش چشماشو از صحنه روبه روش گرفت و جواب داد
لیام:" کجایی لو؟"لویی:" همین الان دستشو دور بازوی اون مرتیکه حلقه کرد و رفت تو رستوران همون رستورانی که اولین بار رفتیم "
خوب میشد تشخیص داد که صدای لویی بغض داره پس لیام نمیتونست سرزنشی بکنه
لیام:" لو بیا اینجا فقط داری خودتو عذاب میدی"لویی کام عمیقی از سیگارش گرفت و تو گفت:"
کجا بیام هز و چه جوری پیشش تنها بزارم"لیام نفسشو با صدا بیرون داد و گفت
:" میدونی که کاری از دستت برنمیاد "لویی :" اره لی میدونم "
بعدم بدون اینکه منتظر جواب باشه قطع کرد
یادش نمیمود چقدره اونجا وایساده و به در
رستوران روبه روش خیره شده و این چندمین سیگاریه که میکشههری موهاشو پشت گوشش فرستادو سعی کرد حواسشو به حرفای ترور بده گرچه که نمیتونست
این همون رستوران بود و همونی که با لویی اومدن اوایل اشنا شدنشون
خاطرات مثل فیلمی از جلوی چشای پسر میگذشت چقدر اون شب باهم حرف زدن وقتی لویی هل شد و شراب رو شلوارش ریخت کاش حداقل ترور میز تو تراسو رزرو نکرده بود
YOU ARE READING
The way i see you
Fanfictionنفس های گرمش اروم پوست صورتمو نوازش میکرد موج دریا این بار تموم لباسامونو خیس کرد به لباش نگاه کردم عمیقا خودنمایی میکرد سرمو جلو اوردم تا ریه هامو بیشتر از هواش پر کنم که کات... درام/ رومنس/کمدی/ فکشن