پارت 9

306 45 40
                                    

سلامم سبز ابیای قشنگ💚💙

امیدوارم از این پارتم لذت ببرین

تو پرانتزم بگم که اگه اولش حرص خوردین
نگران نباشین حواسم بهتون هست اخرش اتفاقات قشنگ داریمم

ووت و شیر فراموش نشه

نظراتتونم دوست داشتین بهم بگین

**************************************
داستان از دید هری

همین جوری که انگشتاش لای موهام حرکت میکرد نگاهش سمت لبام رفتو بهم نزدیک تر شد
حس تحربه کردن دوباره اون بوسه اونم تو خلوت دوتاییمون باعث میشد قلبم محکم تر از همیشه به سینه ام بکوبه


دقیقا وقتی از حس نزدیکی بهش میخواستم چشمامو ببینم صدای متعجب یه دختر منو به سمت خودش برگردوند

: لویی عزیزم


با شنیدم اسم لو از دهن اون دختر اونم با پسوند عزیزم اخمام تو هم رفت که نزدیک اومد یه دستشو روی بازو لویی گذاشت و با شک پرسید
:چیکار میکردین؟

لویی یکم صداشو صاف کرد و معلومه بود که میخواد خودشو کنترل کنه و جلو عصبانیتشو بگیره  گفت: هیچی تمرین میکردیم مگه بهت نگفتم از جات تکون نخور

جمله اولش چند بار تو سرم تکرار شد
<هیچی تمرین میکردیم > یعنی ما فقط داشتیم تمرین میکردیم ولی قلب من چرا انقد بی تابی میکرد تو دلم به خودم لعنت فرستادم دختر با شنیدن حرفای لویی لباشو بیرون فرستاده و زیر لب عذرخواهی کرد

بعدم انگشتاشو روی بازوی لویی کشید گفت :نمیخوای معرفی کنی؟

هنوزم چشام رو دستای دختره رو که روی بازوی لویی رو نوازش میکرد بود که با صدای لویی به خودم اومدم هنوز اخم بین ابروهاش موج میزد و گفت: ایشون هری ادوارد استایلز بازیگر نقش مقابل من تو این فیلم هستن

بعد به دختره کنارش اشاره کرده و گفت: ایشونم لاراس

پس لارایی که ازش حرف میزد این دختر بود  حالا که بهش دقت میکنم موهاشو باز گذاشته بود یه ارایش ملیح رو صورتش داشتیه پیرهن ساده سفید جذب با یه بارونیه کرم از روش پوشیده

لارا که معلوم بود از طرز معرفی کردن لویی جا خورده
با کنایه گفت: عزیزمم ایشون خودشون باید حدس بزنن نسبت تو و من چیه ؟؟

بعدم تک خنده ای کرد لویی این دفعه با ارامش گفت: فک نمیکنم انقد نسبت من و تو مهم باشه که ایشون بخوان با اینهمه کار وقت بزارن و حدس بزنن

لبخند از رو صورت دختر کم کم محو شد ولی سریع خودشو جمع و جور کرد و دستشو به سمتم دراز کرد
: خوشبختم

The way i see youWhere stories live. Discover now