پارت 22

289 51 94
                                    

سلامممم قشنگای من 💙💚

دلتنگتون بودم زیادد

مرسی بابت انگیزه و عشقی که بهم میدین

دوستون دارم زیادد
امیدوارم خوشتون بیاد

*******************************

لویی:" الو..."
صدای اشنایی تو گوشی پیچید که هری نبود
:" چی میخوای مگه نگفتم دیگه نزدیکش نشو"


از صداش معلوم بود که عصبانیه و لویی نمیدونست باید دقیقا چی بگه
لویی:" من ... راستش ما امروز همو دیدم و من فقط میخواستم..."

نذاشت حرفشو تموم کنه
:" دیگه بهش زنگ نزن لویی"

لویی:" انه من بیشتر از تو از خودم متنفرم که باعث شدم هری اسیب ببینه من فقط باید یه انتخاب لنتی میکردم که جفتش به هری اسیب میزد و من سعی کردم بین اونو خودم اونو انتخاب کنم "

ان سکوت کرد و چیزی نگفت
لویی:" لطفا ازم متنفر نباش "

انه:" تو نمیتونی بفهمی من هیچ وقت هریو اینجوری ندیده بودم وقتی تو تو مهمونی حرف میزدیو اون جوری نگات میکرد که انگار زمان واسش وایساده و فقط تو اونجایی "

ان با بغض گفت و سعی کرد که گریه نکنه

لویی فقط زمزمه کرد لعنت به من
انه:" من اینجا نبودم وقتی اون اتفاقا افتاد ولی میتونم تصور کنم بچم چقدر شکسته "

اشکایی که حالا به گونه اش راه پیدا کرده بودنو پاک کرد
انه:" فقط دوباره بهش اسیب نزن هری فقط قدش بلند شده قلبش به اندازه یه پسر کوچولوئه که با کوچیک ترین چیزی میشکنه و خورد میشه "

لویی:" انه بهش نگو ولی من پسرتو بیشتر از هر کسه دیگه ای تو این دنیای لنتی دوست دارم و همه تلاشمو میکنم اسیب نبینه "

انه لبخندی زد
انه:" بهتره همین کارو بکنی پسر"

لویی سرشو به پشتی مبل تکیه داد
نایل:" چی شد پسر حرف زدی باهاش؟"

لویی:" نه ولی با انه حرف زدم و فک کنم که منو بخشید"

نایل لبخند زد
نایل:" اینکه خیلی خوبه "

لویی:" اره نایل خیلی زیاد"

.
هری همین جوری که موهاشو خشک میکرد وارد پذیرایی شد
هری:" مامان .. نگام کن گریه کردی؟"

انه :" نه .. موهاتو قشنگ خشک کن سرما نخوری"

هری:" از کی تا حالا دروغ میگی ؟"

The way i see youWhere stories live. Discover now