سلامممم قشنگای من 💙💚
دلتنگتون بودم زیادد
مرسی بابت انگیزه و عشقی که بهم میدین
دوستون دارم زیادد
امیدوارم خوشتون بیاد*******************************
لویی:" الو..."
صدای اشنایی تو گوشی پیچید که هری نبود
:" چی میخوای مگه نگفتم دیگه نزدیکش نشو"
از صداش معلوم بود که عصبانیه و لویی نمیدونست باید دقیقا چی بگه
لویی:" من ... راستش ما امروز همو دیدم و من فقط میخواستم..."نذاشت حرفشو تموم کنه
:" دیگه بهش زنگ نزن لویی"لویی:" انه من بیشتر از تو از خودم متنفرم که باعث شدم هری اسیب ببینه من فقط باید یه انتخاب لنتی میکردم که جفتش به هری اسیب میزد و من سعی کردم بین اونو خودم اونو انتخاب کنم "
ان سکوت کرد و چیزی نگفت
لویی:" لطفا ازم متنفر نباش "انه:" تو نمیتونی بفهمی من هیچ وقت هریو اینجوری ندیده بودم وقتی تو تو مهمونی حرف میزدیو اون جوری نگات میکرد که انگار زمان واسش وایساده و فقط تو اونجایی "
ان با بغض گفت و سعی کرد که گریه نکنه
لویی فقط زمزمه کرد لعنت به من
انه:" من اینجا نبودم وقتی اون اتفاقا افتاد ولی میتونم تصور کنم بچم چقدر شکسته "
اشکایی که حالا به گونه اش راه پیدا کرده بودنو پاک کرد
انه:" فقط دوباره بهش اسیب نزن هری فقط قدش بلند شده قلبش به اندازه یه پسر کوچولوئه که با کوچیک ترین چیزی میشکنه و خورد میشه "لویی:" انه بهش نگو ولی من پسرتو بیشتر از هر کسه دیگه ای تو این دنیای لنتی دوست دارم و همه تلاشمو میکنم اسیب نبینه "
انه لبخندی زد
انه:" بهتره همین کارو بکنی پسر"لویی سرشو به پشتی مبل تکیه داد
نایل:" چی شد پسر حرف زدی باهاش؟"لویی:" نه ولی با انه حرف زدم و فک کنم که منو بخشید"
نایل لبخند زد
نایل:" اینکه خیلی خوبه "لویی:" اره نایل خیلی زیاد"
.
هری همین جوری که موهاشو خشک میکرد وارد پذیرایی شد
هری:" مامان .. نگام کن گریه کردی؟"انه :" نه .. موهاتو قشنگ خشک کن سرما نخوری"
هری:" از کی تا حالا دروغ میگی ؟"
YOU ARE READING
The way i see you
Fanfictionنفس های گرمش اروم پوست صورتمو نوازش میکرد موج دریا این بار تموم لباسامونو خیس کرد به لباش نگاه کردم عمیقا خودنمایی میکرد سرمو جلو اوردم تا ریه هامو بیشتر از هواش پر کنم که کات... درام/ رومنس/کمدی/ فکشن