با به صدا دراومدن آلارم مزاحم گوشیش چشم هاش رو باز کرد لعنتی به اردوی مزخرفی که اجباری بود فرستاد...
چشم هاش رو مالید و به زور از جاش بلند شد و بعد شستن دست و صورتش شروع کرد به پوشیدن لباس هاش.
موهاشو رو پیشونیش ریخت و بعد زدن بالم لب هلوییش و برداشتن کوله ای که آماده کرده بود از اتاقش خارج شد.مامانش رو جلوی در دید که به خاطرش صبح زود بلند شده بود تا باهاش خداحافظی کنه...
لبخندی بهش زد و محکم بغلش کرد
"عزیزم مواظب خودت و دوستات باش..."
صورتشو به گوش جیمین نزدیک تر کرد و با شیطنت گفت
"مواظب پسرای جذاب هم باش نمیخوام بچمو تموم کنن"جیمین که به این روی مادرش عادت کرده بود خندید و با لحنی شبیه به مامانش گفت
+"اگه یکی از جذابا بهم پیشنهاد داد چی؟..."
چه یونگ ابرویی بالا انداخت و لبخند شیطونی زد
"هوم مشکلی نیست فقط مواظب باش معلما نبیننتون"جیمین که دیگه از خجالت سرخ شده بود قیافشو با دستای کوچیکش قایم کرد و با لحن معترضی گفت"آه مامان بسه اینقدر منحرف نباش"
مادرش که تحمل این حد از شیرینی پسر کیوتشو نداشت دوباره محکم بغلش کرد...
بعد حرف زدن با مامان منحرفش که هیچ مشکلی با گی بودن جیمین نداشت و حتی خودش بهش پیشنهاد میداد با یکی سکس کنه، حالش خوب شده بود.
اون زن قطعا بهترین مادری بود که میتونست داشته باشه..با رسیدن به مدرسه هوسوک و تهیونگ رو دید که که با اخم داشتن باهم حرف میزدن و کمی اونطرف تر اعضای اکیپ جدیدشون باهم واییساده بودن ولی خبری از اون عوضی جذاب نبود و خب جیمین هیچ اهمیتی نمی داد...شاید.
با لبخند شیرینی سمت دوستای اخموش که تو سن 18 سالگی کم مونده بود پیشونی هاشون چروک شه رفت...
هوسوک با دیدن جیمین لبخندی زد و دوست ریز جثه اش رو بغل کرد
~"آیییی جیمینا نمیدونی که چقد دلم برات تنگ شده بود"جیمین خنده ای کرد و مشت کوچیک ولی پر قدرتش رو به بازوی هوسوک زد تا ازش فاصله بگیره
+" تو فقط یه روز نیومدی مدرسه!"
~" یه روز از زندگی بدون بیبی موچی برام اندازه هزار ساله جیمینا نگو نگو!"
خنده ای کرد و روشو سمت سولمیت اخمالوش کرددرک کردن تهیونگ برای جیمین بعضی وقتا سخت میشد..اصلا نمیفهمید چرا تهیونگ اینقدر باید از جونگکوک بدش بیاد..
لباشو آویزون کرد و دستاشو باز کرد تا شاید دل مهربون تهیونگ نرم بشه و موفق هم شد!
تهیونگ نتونسته بود جلوی اون موچی خوردنی مقاومت کنه..
جیمینو به آغوش کشید و موهای نرمش رو بو کرد
×"توت فرنگی!"
جیمین خندید و متقابلا موهای تهیونگ رو بو کرد
+"نسکافه"با صدای بلند جین از هم جدا شدن و نگاهی بهش انداختن
÷یااا اون پابوی گنده گفته بود 6 اینجا باشیم و خودش الا تو تخت خواب نازنینشه!!
YOU ARE READING
School Crush
FanfictionMain couple:KookMin Side couple:TaeJin Gener:School life,Smut,Romance خلاصه: همه چی از روزی که اون اردو برگذار شد شروع شد... جیمین و جونگکوکی که به خاطر حرص دادن همدیگه دست به هرکاری میزدن ولی انگار سرنوشت جور دیگه ای داستان اون هارو نوشته بود...