متجاوز...
کلمه ای که داشت تو ذهنش تکرار میشد..
شاید این کلمه زیاد ناراحت کننده نباشه چون جیمین اون رو با اختیار خودش نگفته بود ولی...
اون یه متجاوز لعنتی نبود!
جونگکوک رابطه های زیادی داشت ولی هیچوقت هیچکدوم از اون رابطه ها به اجبار نبود!
اون پسر احساسات لطیفی داشت ولی نشونشون نمیداد
درواقع اون نمیخواست کسی روی احساساتیش رو ببینه و الا مثل یه خرگوش بی پناه توی چادر دراز کشیده بود تا شاید صاحبش پیداش کنه...
ببرتش خونه..
نوازشش کنه..
و بگه اون یه متجاوز نیست..داخل چادر شد و اولین چیزی که دید جسم مچاله شده ی جونگکوک بود...
سرفه ای کرد تا اونو متوجه حضور خودش کنه ولی انگار زیادی توی افکارش غرق بود یاهم هنوز بیدار نشده بود...
رفت کنارش نشست و دید که چشماش بازه و به قسمتی از چادر خیره شده..
دستش نا خودآگاه سمت موهاش رفت و اونارو نوازش کرد..
جونگکوک با حس نوازش شدن موهاش چشماش بسته شد...
برگشت تا ببینه صاحب اون دسته کیه
-جیمین؟...
خواست دستشو عقب بکشه که با گیر افتادن مچ ظریف دستش بین انگشتای جونگکوک مجبور شد دستشو دوباره روی موهاش بزاره..
جیمین نگاه شرمندشو از اون چشمای کهکشانی گرفت و به جای دیگه ای خیره شد+کوک من متاسفم درسته رابطه خوبی باهم نداریم ولی...ولی بازم استفاده از اون کلمه درست نبود و من وقتی از خواب بیدار میشم تو خودم نیستم میدونی چی...
با فرو رفتنش توی آغوش گرمی حرفش قطع شد چشماش تا آخرین حد باز شده بوداین اولین بغلش با جونگکوک به حساب میومد درسته؟
برعکس چیزی که دلش میخواست خواست خودشو از حصار بازوهاش آزاد کنه که جونگکوک چرخید و هردوشون به پهلو کنار هم دراز کشیدن با این فرق که جیمین توی آغوش کوک فرو رفته بود..
-"فقط چند دقیقه اینجوری بمون..."
جیمین که از این همه نزدیکی نفسش بند اومده بود و تعداد ضربان قلبش از دستش در رفته بود با تکون دادن سرش توی آغوش جونگکوک موند تا اینکه هردو به خواب شیرینی فرو رفتن...
از چادر بیرون اومد و چشماشو مالید تا به نور خورشید که موقع غروبش بود عادت کنه...
سمت جین که کنار دریاچه نشسته بود و آهنگی زیر لب زمزمه میکرد رفتTears stream down your face
اشک ها روی صورتت جاری میشنWhen you lose something you cannot replace
وقتی چیزی رو از دست میدی که دیگه نمیتونی جایگزینش کنیTears stream down your face, and I...
اشکها روی صورتت جاری میشن، و من....Tears stream down your face
اشک ها روی صورتت جاری میشنکنارش نشست شروع به همخوانی باهاش کرد...
I promise you I will learn from my mistakes
من بهت قول میدم، من از اشتباهاتم درس گرفتمTears stream down your face, and I...
اشکها روی صورتت جاری میشن، و من..جین با شنیدن صدای تهیونگ برگشت و بهش خیره شد که چشماش رو بسته بود و سعی میکرد نوت هارو درست بخونه...
YOU ARE READING
School Crush
FanfictionMain couple:KookMin Side couple:TaeJin Gener:School life,Smut,Romance خلاصه: همه چی از روزی که اون اردو برگذار شد شروع شد... جیمین و جونگکوکی که به خاطر حرص دادن همدیگه دست به هرکاری میزدن ولی انگار سرنوشت جور دیگه ای داستان اون هارو نوشته بود...