''Part 7

1.1K 215 28
                                    

بعد خوردن صبحونه و غر غرای جین که چرا تهیونگ آب دهنشو روی بالشش ریخته یا چرا باید ساعت 1 ظهر از خواب پاشن تصمیم گرفتن یه دوری توی محوطه اونجا بزنن
البته این فکر هوسوک بود چون اونا همشون مثل پیرمردای سالخورده رفتار میکردن!
تهیونگ و جیمین دستاشونو تو هم قفل کرده بودن و شیطنت هاشون بقیه رو کلافه کرده بود مخصوصا جونگکوک.
پسر بزرگتر بوسه ی دیشبشون رو یادش بود ولی از اینکه جیمین چیزی راجبش نگفته و حتی اشاره ای بهش نکرده حس مزخرفی داشت!
چانیول شونه هاشو کمی فشار داد و گفت "هی پسر چیزی شده؟"
بدون اینکه نگاهش کنه گفت "اره فقط دیشب خوب نخوابیدم"
• "میخوای امشب پیش هم بخوابیم ماساژت بدم؟"
جونگکوک با تعجب نگاهی بهش کرد و زد زیر خنده "چان فک کردی من معشوقتم؟ بکهیون کلمو میکنه!"
چانیول که خودش هم به خاطر حرفی که زده بود خنده اش گرفته بود گفت "اوه راست میگی اون جوجه حواسش بهم هست مثل الا که بهمون زل زده"
جونگکوک با تعجب به بکهیون که دست جین رو گرفته بود و ولی نگاهش بهشون بود کرد و سلامی بهش عرض کرد که پسر با حرص برگشت و باعث خنده ی چانکوک شد.

هوسوک نگاهی به یونگی که داشت از تنهاییش نهایت لذت رو میبرد کرد و با تردید قدم هاشو سمتش به حرکت درآورد.
یونگی که متوجهش شده بود کمی ازش فاصله گرفت ولی همچنان هوسوک بهش نزدیک تر میشد، بالاخره تسلیم پسر کنارش شد و گذاشت باهاش قدم برداره.
~" اینجا خیلی خوشگله مگه نه؟"
یونگی هومی گفت که باعث شد هوسوک لباشو جلو بده.
چرا نمیتونست مکالمه هاشو باهاش ادامه بده؟
جوابش کاملا معلوم بود..یونگی از داشتن مکالمه های طولانی فراری بود!
با ایده ای که از ناکجا آباد به ذهنش اومد زود گوشیشو درآورد.
خم شد و با حالت کیوتی روبه یونگی گفت "میشه ازم عکس بگیری یونگی شی؟"
"نه!"
~ "خواهش میکنممم"
نگاهشو به چشمای هوسوک که الا مشتاق تر از هر زمانی بود نتونست مخالفت کنه و گوشی رو ازش گرفت "ژست بگیر"
هوسوک با ذوق وصف ناپذیری روی تخت سنگی نشست و ژست خاصی گرفت
یونگی با پوکر ترین حالتش درحال عکس گرفتن بود و حواسشم بود که عکسا خوب در بیان.
بعد تموم شدن کارشون پا تند کردن تا زودتر به بقیه برسن.

همه یه جا نشسته بودن که جیمین از جاش بلند شد و روبه روی همشون واییساد و با لبخند گفت "بیاین یه عکس دسته جمعی بگیریم"
با این حرف، یونگی از جاش بلند شد تا از جمعشون دور شه ولی تهیونگ زودتر عکس‌العمل نشون داد و تو جاش نشوندش "حتی فکرشم نکنین جناب مین"
یونگی چشم غره ای بهش رفت نگاهشو به جیمین داد که مشغول تنظیم دوربین عکاسی تهیونگ بود.
جیمین دوربین رو روی تایمر گذاشت "آماده این؟"
دکمه ی دوربین رو فشار داد و سمت بقیه دویید و پشت تهیونگ و هوسوک ژست گرفت.
با صدای کلیک دوربین که نشان از گرفته شدن عکس بود همه از حالت ژستشون بیرون اومدن.
جیمین عکس رو چک کرد و با مطمئن شدن از اینکه کیفیت و همه چی خوبه خواست دوربین رو به تهیونگ برگردونه که چیزی نظرشو جلب کرد
روی قیافه یونگی زوم کرد و با دیدن لبخندش روشو سمت بقیه کرد ولی با دیدن نگاه خیره یونگی که داد میزد "جیمینی دهنتو نبندی میدوزمش" لبخندی زد و بی هیچ حرفی دوربین رو به سولمیتیش برگردوند.

School CrushWhere stories live. Discover now