Part 15

936 156 25
                                    


یه هفته از اون روز گذشته بود و همه چی به خوبی و خوشی داشت جلو میرفت
جونگکوک با خانم پارک آشنا شده بود انتظار چنین رفتار صمیمانه ای رو نداشت
مامان جیمین هیچ مشکلی با بودن پسرش با جونگکوک نداشت و خوشحال بود که جیمین با پسر خوشتیپی مثل جونگکوک قرار میزاره!
ولی این وسط خط و نشون هایی هم برای پسر بزرگتر کشیده بود و جونگکوک از جدیت و تحکم صدای زن جرعت زیر پا گذاشتن اون قانون هارو نداشت!
و البته که جونگکوک هیچوقت قصد انجام چنین کاری با پسر پنبه ایش رو نداشت!

زن با اخم انگشتش رو تهدید وار جلوی صورتش گرفته بود و گفته بود
"قانون اول: از جیمین محافظت میکنی و توی مسائل سخت پشتش میمونی و اونم همین کار رو میکنه"
"قانون دوم: بفهمم جیمینمو اذیت کردی یا بهش بی احترامی کردی کاری میکنم مرگتو آرزو کنی البته خدا نکنه"
"قانون سوم: به شناخت کامل از جیمین برس، جیمین از خیلی چیزا و رفتارا خوشش نمیاد و رنجونده میشه"
"قانون چهارم: ازت میخوام یه دوست پسر کامل براش باشی و اگه باشی..بهت اطمینان میدم تا آخرش کنارت میمونه!"
و بعد کلی نصیحت که آخرش به تهدید ختم میشد موضوع رو بست و پسر رو به یه بغل گرم دعوت کرد


الا جونگکوک روی چمنای پارک نشسته درحالی که با کفشدوزک توی دستش ور میرفت منتظر جیمین بود
اون حیوون قرمز رنگ کیوت کاملا حواسش رو پرت کرده بود و درحدی که متوجه صدای سلام دادن جیمین هم نشد
پسر کنارش نشست و به داخل دستش که برای فرار نکردن اون موجود ریز گود کرده بود نگاه کرد
تنها حشره هایی که جیمین ازشون نمی‌ترسید و فرار نمی‌کرد کفشدوزک و پروانه ها بودن..
درواقع جیمین عاشق هردو تاشون بود
_اوه جیمین..کی اومدی؟
جیمین لبخندی بهش زد کفشدوزک کوچولورو توی دست خودش گذاشت
+چند دقیقه پیش؟..حواست گرم این ریزه میزه بود
دستشو دور شونه هاش انداخت و با لحن شیرینی گفت "حیف که نمیتونم زیاد باهاش سرگرم بشم..من وقت گذروندن با ریزه میزه خودمو بیشتر دوس دارم"
جیمین با تحلیل جمله و متوجه شدن اینکه جونگکوک منظورش از "ریزه میزه ی خودم" دقیقا خودش بود! با خجالت مشتی به شونه ی جونگکوک زد و سرشو پایین انداخت
هنوزم بهش عادت نکرده بود
جونگکوک از هر لحظه برای لاس زدن باهاش استفاده میکرد درواقع قبل از اتفاقای اون شب هم همینجور بود..ولی خب الا جدی تر داشت به کارش ادامه میداد و جیمین چرا باید اعتراضی داشته باشه؟
نگاهشو به چشمای گردالی جونگکوک داد و پرسید "بزارمش رو تنه ی درخت؟ له میشه.."
جونگکوک باشه ای گفت و همزمان بلند شدن
_خب پارک جیمین برنامت برای امروز چیه؟
+میشه گفت بیکارم؟
کفشدوزک رو روی تنه ی درخت رها کرد و دست جونگکوک رو بین دستش گرفت
پسر به دستاشون نگاه کرد و بلافاصله انگشتاشو بین انگشتای جیمین جا داد و دستاشونو قفل هم کرد
_پس باهام میای بیرون؟
جیمین ابرویی بالا انداخت و مشتاقانه پرسید "داری می‌بریم سر قرار جئون؟"
جونگکوک متقابلا با شیطنت ابرویی بالا انداخت و بهش نزدیک تر شد "خب؟ اگه ببرم میای؟"
جیمین از فرصت به دست اومده استفاده کرد
روی انگشت پاهاش بلند شد و بوسه ای روی لبای جونگکوک گذاشت و بغلش کرد
دستای پسر بزرگتر دور کمرش حلقه شد و سرشو بین شونه و گردنش گذاشت و بی توجه به چشمایی که روشون زوم شده بود نفس عمیقی از گردن خوش بوی جیمین کشید
بعضیا با انزجار بهشون نگاه میکردن و سرشونو با تاسف تکون میدادن و بدون هیچ حرفی از کنار دو پسر رد میشدن
ولی اکثر مردم حاضر توی پارک لبخندی به زوج نو شکفته میزدن و به کارای شيطنت آمیزشون میخندیدن
درواقع جیمین و جونگکوکِ قصه ی ما نگاه های همرو به خودشون جلب کرده بودن جوری که انگار برای تماشای اونا اومده بودن
جیمین روی کولش پرید و جونگکوک برای جلوگیری از سر خوردن بیبیش دستاشو زیر روناش گذاشت
+بزن بریم جئون! این اولین قرارمونههه!
صدای خنده هاشون بلند شد و جونگکوک با جیمینی که روی کولش بود از پارک خارج شد

School CrushWhere stories live. Discover now