𝙋𝙖𝙧𝙩 𝟓†

1.5K 337 171
                                    


_آماده ای؟

در باز شد و صورت نورانیش پیدا شد.
لعنت به اون لبخند زیباش که دندون های ظریفش رو نمایان میکردن.!

+امادم هیونجین شی

لبخند کوچیکی روی لباش نمایان شد و از پله ها پایین رفت و اون گرگ کوچولو هم پشت سرش حرکت می‌کرد.
وقتی از خونه خارج شدن قدم هاشو کند تر کرد تا امگا باهاش هم قدم بشه.

+کجا میریم هیونجین شی؟

_هر آخر هفته اینجا جشن میگیرن و یک جورایی خوشگذرونی میکنن..فکر می‌کنم خوشت بیاد و..نترس..من حواسم بهت هست!

دست کوچولو و نرمش روی دستکش چرمی هیونجین نشست و گفت:

+ممنون..که یک امگا رو تحمل میکنی

دستشو رها کرد و خم شد تا هم قد امگا کوچولو بشه.
صورتشو با دستاش قاب کرد و گفت:

_من تحملت نمیکنم عسلی..من دوست دارم

با چشمای عسلی رنگش به هیونجین خیره شده بود ولی الفا فراموش کرده بود یک چیزی این وسط تغییر کرده..اونم منتقل نکردن درد از چشمای عسلی و خوش رنگ فلیکس بعد از شنیدن دوست دارم هیونجین که انگار آتیشی رو خاموش کرده بود.
انگار که به یک باره همه چی اروم شده بود و چشمای فلیکس که عصبانیت خاصی درشون وجود داشت، حالا پر از آرامش شده بود.
به هرحال هیچکس نمیدونست این آرامش قبل از طوفانه!

_تاحالا توی جشن ها شرکت کردی؟

+خیلی وقت پیش..وقتی با خانوادم زندگی میکردم..میتونم بگم هر روز جشن های بزرگی برگزار می‌شد ولی من حق شرکت توی هیچکدوم از اونها رو نداشتم

الفا متعجب گفت:

_چرا حقشو نداشته باشی؟

+پدرم نمیزاشت..چون..من مایه آبروریزیش بودم..من از خانواده سلطنتی ام و برای کیم تهیونگ باید خیلی بد باشه که یک پسر امگا و نابینا داره!

هیونجین از حرکت ایستاد و به امگا که با بغض و چشمای براق به زمین خیره شده بود نگاه کرد.

+به در خواست مادرم فقط یک بار اعتماد به نفسش رو پیدا کردم و وارد اون جمع بزرگ شدم..ولی پدرم منو خدمتکار خودش نامید..از اون روز به بعد دیگه توی جشن ها شرکت نکردم و توی تنهایی با خودم سر کردم..

یک چیزی ته قلب هیونجین، همونجایی که فکر می‌کرد خیلی وقته تبدیل به سنگ شده، تکون خورد و ناخودآگاه گاه ناراحت شد.
اگه فلیکس نابینا نمی‌بود شاید یکم بهتر میشد همه چی.!

_هیچکس خبر نداشت من پسر کیم تهیونگ هستم.. و دیگه ام کسی خبر نداره..وقتی تنها 15 سالم بود به بهانه های مختلف منو از خونه بیرون کرد و حتی نزاشت با مامانم خداحافظی کنم..واقعا ازش متنفرم..

𝙑𝘼𝙇𝙐𝘼𝘽𝙇𝙀 𝙊𝙈𝙀𝙂𝘼†Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt