𝙑𝘼𝙇𝙐𝘼𝘽𝙇𝙀 𝙊𝙈𝙀𝙂𝘼†

𝙋𝙖𝙧𝙩 𝟐𝟒†

با شنیدن صدای بلندی با ترس از جاش بلند شد و گوشاش تیز شدن.

×بیدار شدی امگا کوچولو؟

چقدر صدای زن آشنا بود.
فکر کرد..صدای آیرین بود؟

+آیرین نونا..خودتی؟

×خودمم پسر جون..

+اینجا کجاس..تو اینجا چیکار میکنی؟ منو از کجا پیدا کردی.. هیونجین کجاس..چرا هیچی یادم نمیاد؟

×باید یک حقیقتی رو بهت بگم عزیزم..ولی قول بده قوی باشی..

پسر با نگرانی سرشو بالا آورد و حقیقتی که هیونجین نمی‌خواست فلیکس ازش باخبر شه، از دهن زن خارج شد.

×هیونجین یک اهریمنه فلیکس!

اشتباه شنیده بود نه؟
آره قطعا تازه از خواب بیدار شده بود و گوشاش دچار مشکل شده بودن.

+نشنیدم نونا..میشه یک بار دیگه تکرارش کنی؟

×بزار برات واضح تر توضیح بدم..فکر میکنی نابینا بدنیا اومدی؟

+اره

آیرین خنده بلندی کرد و گفت:

×وای چقدر ساده ای فلیکس..همچین گرگ هایی نابینا متولد نمیشن.. میدونی که از چی حرف میزنم؟ چشم های خاص! چشم های خاصی که باعث مرگ اهریمن ها میشه..تو همون امگا با چشم های خاص بودی که خیلی زود به گوش اهریمن ها رسید و تو یک شب این قدرت رو ازت گرفتن..فکر میکنی رئیس پلیدشون کیه؟ کسی که کثیف ترین کار هارو انجام داده تا زنده بمونه..اسمش هوانگ هیونجینه فلیکس..و قطعا تو بهتر از من باهاش آشنایی داری!

اشکاش ناخواسته روی گونه های سرخش چکیدن و قلبش تیکه تیکه شد.

+نونا بگو داری دروغ میگی..من..نمیتونم حرفاتو باور کنم..هیونجین من خیلی مهربونه..به هیچکس آسیب نمیزنه..اون..اون خیلی خوبه..اون فرشته نجات منه..

×هه..معلوم نیست چطور شست و شوی مغزیت داده که اینطوری ازش حرف میزنی..به هیچکس آسیب نمیزنه؟ آسیب از این واضح تر؟ تمام این سال ها بخاطر نابینا بودنت از همه جا ترد شدی..خانوادتو از دست دادی..و فکر میکنی بهت آسیب نزده؟ اون بخاطر زنده موندن خودش و امثال کثیفی مثل خودش تورو نابینا کرد فلیکس..اون یک خودخواه به تمام معناس..فرشته نجات؟
اشتباه نکن اون فرشته مرگته..فکر کردی از روی عشق بهت نزدیک شده؟ یا چون عاشقته قراره بیاد دنبالت؟
نه جانم..اون فقط به فکر خودشه!

+نونا تمومش کن

صداش بلند بود و بغض توی صداش و اشکهایی که دونه دونه از چشماش جاری میشدن، لحظه ای دل سنگی آیرین رو نرم کرد.

+هیونجین من..بد نیست..اون شیطان نیست..

×یادت نمیاد وقتی به چشمات نگاه می‌کرد اتفاقی میوفتاد یا نه؟