𝙋𝙖𝙧𝙩 𝟏𝟔†

1.3K 271 103
                                    

موهای کوتاهش با تور مشکی و سنجاق سر های سفید تزئین شده بود و آرایش ملیح به همراه رژ قرمز پر رنگش، صد برابر زیباترش کرده بود.
گردنبند سنگین به همراه سنگ سبز رنگ بزرگ که با پیرهن تنگ  و سادش همرنگ بود، دقیقا تبدیل به همون جنی سابق کرده بودش.
چند دقیقه دیگه باید روی استیج میرفت و کمی استرس داشت.
دستکش های توریش از عرق کمی خیس شده بودن و پاهای لختش،از استرس یخ بسته بودن.
با شنیدن صدای تن، نفس عمیقی کشید و خودشو به استیج رسوند.

.
.
.

مثل زوج های عاشق توی بغل همدیگه دراز کشیده بودن و آلفا در حال خوندن کتابی بود که به تازگی گرفته بود و امگا با دقت مشغول گوش دادن به صدای جذاب هیونجین بود.

_روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.
می گفت بهترین کار در یک روز گرم ماه ژوئیه این است که آدم از صبح تا شب برود روی یک تکه چمن وسط بوته زار دراز بکشد، زنبورها لابه‌لای گل ها با وِزوِزشان برای آدم لالایی بگویند، چکاوک‌ها بالای سر آدم آواز بخوانند، آسمان آبی و بی ابر باشد و خورشید هم مدام بتابد. این کل تصور او بود از سعادت بهشتی.
اما چیزی که من دلم می‌خواست تاب خوردن از یک درخت سبز بود که برگ‌هایش خش خش کنند، باد غرب بوزد و ابرهای سفید سفید به سرعت از بالای سر ما رد بشوند. تازه، نه فقط چکاوک‌ها، بلکه باسترک ها و توکاهای سیاه و سهره های سینه سرخ و فاخته‌ها هم از چهار طرف نغمه سرایی کنند.
بوته زار از دوردست پیدا باشد، با فرو رفتگی‌های سایه دار و خنک، اما نزدیک ما موج‌های بلند علفزار که در نسیم تاب بخورند، همین طور جنگل و صدای آب، و کل دنیا بیدار و سرشار از شادی.
حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که هر لگدی که میخورد، حقش است و از تمام دنیا به اندازه کسی که لگدش میزند، متنفر است!
من از قیافه‌اش میخواندم که خصوصیاتی بهتر از پدرش دارد. البته حسن‌ها در میان علف‌های وحشی ازنظر پنهان می‌مانند، زیرا پرپشتی علف‌ها باعث می‌شود ما ریشه‌های سالم را نبینیم. با اینحال خاک سالم در شرایطی مناسب حتما محصول بهتری پرورش میدهد.

امگا با ناله از روی آلفا سر خورد و خودشو به چمن های نم دار رسوند.

+کتاب ها مسخره و حوصله سر برن..چرا باید داستان های غمگین یک نفر دیگه رو بخونیم و لذت ببریم؟

آلفا با لبخند کتاب رو بست و گفت:

_من از خوندن داستان های غمگين و دردناک لذت نمی‌برم عسلی..من ازشون درس میگیرم تا توی زندگیم ازشون استفاده کنم

+عاح..خیلی خسته کنندس!

آلفا خودشو به تن امگا رسوند و روش خیمه زد.
گردنبندش توی دهن باز امگا فرود اومد و از یقه باز لباس سفیدش همه چی مشخص بود..حیف که امگا قادر به دیدن تن ورزیده آلفا نبود!
دست همیشه سرد آلفا روی لبای قرمز امگا نشست و بعد از لمس کوتاه مدتش زمزمه کرد:

𝙑𝘼𝙇𝙐𝘼𝘽𝙇𝙀 𝙊𝙈𝙀𝙂𝘼†Where stories live. Discover now