فلیکس با چشمای خمار و درخشانش توی تاریکی به آلفا خیره شده بود و دستش سمت دکمه های نیمه بسته هیونجین حرکت کرد.
شروع به باز کردنشون کرد و روی پایین تنه آلفا حرکت کوچیکی کرد.
آلفا از نگاه براق فلیکس ترسید..اون نگاه بیشتر شبیه تهیونگ بود تا فلیکس..مرموز و ترسناک!
فلیکس با پوزخند لباشو به گردن آلفا رسوند و مشغول مارک کردن گردنش شد._تمومش کن فلیکس..تو مستی
+خیلی هم هوشیار ام هیونجین شی..
دوباره تکونی به پایین تنش روی دیک تقریبا سفت شده آلفا، داد و این بار نفس های آلفا سنگین شدن.
یک حس خیلی بدی داشت و این مشخص بود که فلیکس توی حالت طبیعی خودش به سر نمیبره..ولی آلفا چرا ترسیده بود؟از یک امگا بی ارزش ترسیده بود؟
با حس زبون فلیکس روی گوشش، شونه هاشو گرفت و اونو از تنش جدا کرد._گفتم تمومش کن!
فلیکس بی توجه به اخطار هیونجین دوباره و دوباره روی پایین تنه آلفا تکون خورد و ناله بلندی از دهنش خارج شد.
+میدونی..عاح..شاید..عاح..من..عاح..همون..عاح..امگا..عاح..خاصی بودم..که..عاح..اهریمن ها..نابینام..عاح..کردن..
حرکت پایین تنش توسط دست های بزرگ هیونجین متوقف شد و این بار با صدای جدی ادامه داد:
+اگه بفهمم..اون فرد کی بوده..هرطور شده میکشمش..هرکاری میکنم تا بمیره..نمیخوام یک لحظه هم وجود نحسش حس بشه...
دیگه بس بود.
آلفا این فلیکس رو دوست نداشت و باید هرچه زودتر از این حالت خارجش میکرد تا این بحث مسخره و البته ترسناک رو تموم کنه.
بدنشو محکم بغل کرد و بدون توجه به غر غر های فلیکس که میگفت 'چیکار میکنی؟' سمت حموم راه افتاد و امگا رو توی وان چوبی پر شده از آب سرد، تقریبا پرت کرد.
شوک بدی به امگا وارد شد و هیونجین با نفس های عصبی بهش خیره شده بود..امگا گیج شده از توی مکانی که قرار داشتن پرسید:+اینجا چیکار میکنیم هیونجین شی؟
_گفتی دلم یکم آب تنی میخواد منم به خواستت رسوندم
امگا بازم گیج شد و هرچقدر فکر کرد یادش نیومد همچین درخواستی کرده باشه..اخرین چیزی که یادش میومد صدای هیونجین بود که بهش تذکر میداد انقدر ننوشه و البته که به حرفش گوش نداده بود.!
سنگین شدن پلک هاشو حس کرد و با صدای آرومی لب زد:+خوابم میاد هیونجین شی..
و بیهوش شد.
هیونجین آهی کشید و از وان خارجش کرد..لباساشو در آورد و نتونسته نگاهش رو از بدن سفید و ظریفش بگیره.!
کمرشو نوازش کرد و با ولع گازی از گردن باریکش گرفت.
تنها چیزی که دید اخم های ظریف امگا که توی همدیگه رفته بودن و خواب عمیقش بود.
حوله رو برداشت و بعد خشک کردن بدنش، لباسی تنش کرد و بوسه ای طولانی از لبای نیمه بازش گرفت.
YOU ARE READING
𝙑𝘼𝙇𝙐𝘼𝘽𝙇𝙀 𝙊𝙈𝙀𝙂𝘼†
Fanfiction†𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:𝙃𝙮𝙪𝙣𝙡𝙞𝙭_𝘾𝙝𝙖𝙣𝙢𝙞𝙣 †𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚:𝙊𝙢𝙚𝙜𝙖𝙫𝙚𝙧𝙨𝙚_𝙎𝙢𝙪𝙩_𝙈𝙥𝙧𝙚𝙜 '''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''' †اون یک امگا معمولی نیست!† '''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''' †فلیکس...