*******مارکو تو اتاقش در حال تمرین کردن بود
سالهاست که حرکات سخت نرمشی انجام می داد و گاهی وقتا هم وزنه برداری می کرد،اون حتی تو تیم های مختلف ورزشی هم شرکت می کرد ولی از بین تمام تیم های ورزشی مدرسه به تیم والیبال علاقه خاصی داشت و والیبال رو رشته مورد علاقش می دونست به خاطره همین همیشه در اون موفق بود.قد بلند و هیکل رو فرم ورزشی داشت به خاطره همین اکثر دانش آموزهای مدرسه رو جذب خودش کرده بود
دراز و نشست می رفت و هیچ تی-شرتی تن نداشت که یهو "هیلی" بدون در زدن وارد اتاقش میشه
مارکو که به این رفتار زشت هیلی عادت کرده بود از روی زمین بلند میشه و حوله رو دور گردنش میندازه و همنطور که آبشو می خورد رو به هلی میگه:
_در که نمی زنی حد اقل می تونی سلام کنی
هیلی:آه تروخدا مارکو! من و تو رلیم اوکی؟در زدن کار مادرت و دخترای دیگس نه من!
این رو با حالت شاکی میگه و بعد موهاشو کنار می زنه تا رو به مارکو ادامه بده:
_انی وی اومدم راجب یه موضوعی با تو صحبت کنم
مارکو:میخوام برم دوش بگیرم الان
هیلی:مارکو!!!این موضوع واقعا ضروریه
و باید همین الان گفته بشه!مارکو نفسش رو با صدا بیرون میده و میگه:
_سو؟
هیلی:دنیلاصورت مارکو تو هم میره و بعد با جدیت میگه:
_من میام تو اتاق تا استراحت کنم بعد تو هی اسم اون شتو جلوی من میاری که چی بشه؟این قدر درکش سخته که حتی اسم نکبتشم نمیخوام بشنوم ؟هیلی دستش رو به صورت نوازش روی گونه ی مارکو قرار میده و میگه:
_مارکو بِیب..می دونم،منم حالم ازش به هم میخوره و دوست ندارم راجبش حرف بزنم اصلا..ولی تو متوجه نیستی که اون داره پیش از اندازه کنترلمون می کنه و این خیلی رو مخه
مارکو:خب؟هیلی:منظورم اینه که تا کی باید با اون ویدیوها تهدیدمون کنه؟تا کی قراره ازش بترسیم؟باید به فکر یه راه حل باشیم که برای همیشه از دستش خلاص شیم و مجبور نشیم هر بار شاخ بازی هاشو تحمل کنیم
مارکو:برام اهمتی نداره..تهدیداتشم برام اهمیت نداره،بذاره هر غلطی میخواد بکنه ،بکنه !
هیلی با اخم بیشتر نگاش می کنه و میگه:منظورت چیه که برات اهمیت نداره؟..عا..مارکو چرا این قدر نسبت به همه چیز خونسردی؟می دونی اگه اون ویدیو ها دست مادرت..
یهو وسط حرفش می پره و میگه: مانوئلا مادرم نیست!
هیلی چشاشو تو حدقه میچرخونه و بعد ادامه میده:
_اوکی..مهم نیست!..خودت خبر داری که مانوئلا فقط و فقط شغل و مدرسش واسش اهمیت دارن..واسش اهمیت نداره که تو پسرشی یا نه..اگه اون بچ پیش مانوئلا لومون بده..خیلی بد برامون تموم میشه!
YOU ARE READING
ℕ𝐈𝐠𝐡𝐭 ℝ𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉
Teen Fictionسیرین دختر دوتا از سلبریتی های هالییودی برای بر آورده کردن ارزوش به عنوان یه خواننده و ترانه نویس و چون قصد نداره از شهرت پدر و مادرش استفاده کنه مجبور میشه از یه هویت جدید استفاده کنه اما وقتی به مدرسه شبانه روزی موسیقی ملحق میشه و اونجا یه گرلبن...