ℕ𝐈𝐠𝐡𝐭 ℝ𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉

part-24

دنیلا در حال قدم زدن بود که نگاهش از دور به تام و مکس برخورد میکنه ، بهت زده نگاشون میکنه و بعد عصبی به سمتشون قدم برمیداره که مکس با دیدنش لبخندی تحویلش میده و میگه

مکس:sis سلام!!

دنیلا: تو اینجا چیکار می کنی مکس!! یادت رفت که پلیس دارن تعقیبت می کنن!!
مکس: کون لقشون بابا! به خاطره همینه که عینک دودی زدم مگه نمی بینی

دنیل بیشتر اخم می کنه و پوکر فیس میگه.
دنیل: احمقی؟!! من که از دور دیدمت شناختمت!!! عینک دودی اصلا کمک نمیکنه!!!

مکس: زیادی داری خودتو نگران می کنی، فقط از کارناوال لذت ببر!!

تام: حق با اونه، نگران نشو اتفاقی نمی یوفته.

دنیل چشاش رو ریز می کنه و نگاهش رو به تام میدوزه.

دنیل: تو هم؟؟!! اوکی ولی اگه به فاک رفتید مشکل من نیست.

این رو میگه و از کنارشون رد میشه ، همینطور مسافتی رو تنهایی قدم می زد که ذهنش دوباره مشغول میشه، هنوز از اینکه توسط لئو اگنور می شد ذهنش رو حسابی درگیر کرده بود و اذیتش می کرد
چرا باید این قدر یهویی رفتارش با اون عوض میشد؟

همچنان تو همون حال بود و آروم آورم قدم برمیداشت که یهو دستش توسط شخصی کشیده میشه و اون رو به طرف گوشه تاریکی می کشونه.

خواست جیغ بزنه که جلوی دهن رو میگیره و باعث میشه دنیل با وحشت به طرف مقابلش نگاه کنه.

اینبار دستش رو آروم از جلو دهنش بر میداره که دنیل داد میزنه.

دنیل: ودف-

نمیذاره جملشو ادامه بده دوباره جلو دهنش رو میگیره و جدیتر میگه.

مارکو: ببین، اصلا دلم نمیخواد اینجا وایستم اونم رو به روی تو، اما فعلا مجبورم، پس یه لطفی در حقم بکن و ساکت بمون

دنیل از این حرکتش تعجب می کنه، و ناخود آگاه به سر و وضعش نگاهی میندازه که متوجه کت و شلوار تنش میشه.
"کت و شلوار اونم تو کارناوال؟"

ب

ا خودش فکر میکنه که حین سکوتشون صدای هیلی به گوش میرسه و داد میزد.

هیلی: مارکو؟! درکت نمی کنم اگه نمی خواستی عکس بگیریم پس چرا اون کت و شلوار لعنتی رو تنت کردی!! فقط میخواستی من رو حرص بدی؟؟!!

همینطور تو سکوت می مونن و به هیلی که لباس مجلسی تنش بود و از فاصله دور مشغول گشتن دنبال مارکو بود نگاه میندازن،هیلی به اونها نزدیکتر میشه اما چون اون گوشه خیلی تاریک بود متوجهشون نمیشه

مارکو نا خود آگاه به دنیل نزدیکتر میشه دستاش رو دو جهت سر دنیل رو دیوار قرار میده و صورتش رو کج می کنه که هیلی نتونه تشخیصشون بده.