چند دقیقه گذشت تا ته یونگ بتونه موقعیتش رو بسنجه، این حرکات و کارای یهویی رئیسش خیلی گیجش میکرد و سوالش این بود که همیشه عادت داره بعد اینکه یه کاری میکنه ول کنه بره؟
به سختی از روی تخت بلند شد و نگاهش رو به گوشیش که روی زمین افتاده بود، داد.
به کل اون لحظه فراموش کرده بود تماس هنوزم وصل بوده و امکان داشته جانی شنیده باشه چه اتفاقی اینجا افتاده و قطعا فردا سین جینش میکنه.
به خودش لعنت فرستاد که چرا دست و پا چلفت بازی درآورده و با دوتا بوس خر شده.
سمت گوشی رفت و بعد از باز کردن قفلش سریع وارد صفحه چت خودش و خواهرش شد.
"نونا من امشب میرم خونه جانی میمونم، یکم حالش خوب نیست بهتره پیشش باشم، به مامان بگو که نگران نشه"
بهترین دروغی که میشد بگه همین بود، چی میگفت؟ اومدم ویلای شخصی رئیسم که هر دقیقه یه اتفاقی میوفته و معلوم نیست تا صبح چی بشه؟؟
با ویبره گوشیش صفحه چشتش رو دوباره باز کرد.
"باشه یونگیِ من، مهمونی کاریت بهت خوش بگذره"
مهمونی کاری؟ تو کدوم مهمونی کاری مدل و رئیس شرکت اینطوری باهمن؟
نیشخندی زد و گوشیش رو سریع رو حالت پرواز گذاشت و توی کیفش گذاشتتش، تصمیم گرفت فعلا به شامش فکر کنه چون از گشنگی کم مونده بود ضعف کنه، پس به طبقه پایین رفت و بدون حرفی پشت میز نشست تا شامش رو بخوره.
***
بعد از اتمام شامش نگاه کوتاهی به رئیس جانگ کرد که از قضا اونم نگاهش روی ته یونگ بود.
جه هیون به آرومی انگشتش رو دور گیلاسش میکشید و ته یونگ نمیدونست چرا با اینکار ته دلش یه جوری میشه.
عجیب بود این همه حسی که ته یونگ داشت تجربش میکرد، اون فقط یه حرکت کوچیک و ساده بود و ته یونگ حسای عجیبی رو ازش میگرفت.
ناخودآگاه گوشه لبش رو گزید و نگاهش رو دوباره روی صورت رئیسش قفل کرد.
نیشخند روی لبهای جه هیون بهش فهموند که بازم چیز عجیبی در انتظارشه، اصولا وقتی قرار بود یه حرکتی بزنه اینطوری نگاه میکرد..
جه هیون کمی از شراب قرمزش رو مزه کرد و گیلاسش رو روی میز گذاشت اما همونطور که نگاهش به پسر جلوش بود، خدمتکار رو مخاطبش قرار داد: میتونی بری.
و با حرفش هم ته یونگ و هم خدمتکار دوباره نگاهشون رو به رئیس جانگ دادن.
ته یونگ از جاش بلند شد و طبق عادت همیشگی که خانوادش بهش یاد داده بودن که ادبش رو رعایت کنه، گفت: ممنون بابت شام، آقای جانگ.
و تصمیم گرفت بره اتاق طبقه بالا اما نمیدونست چرا این تصمیم رو گرفت.
با بالا رفتن ته یونگ، جه هیون تکیه اش رو به صندلی پشتش داد و چند دقیقه مکث کرد.
واضح بود که امشب قراره چه اتفاقی بیوفته و ته یونگ چرا بدون مخالفتی اینجا اومده، نمیتونست بگه اونم جزو همون هرزه هاییه که شبا باهاشون سکس میکرده و همشون یه شبه بودن، اگه قرار بود ته یونگ یه شبه باشه پس چرا الان نزدیک ۳ روز بود که ته یونگ رو میدید؟
نفسش رو با صدا بیرون داد و از جاش بلند شد، با اشاره کوتاهی به خدمتکار بهش فهموند بعد از رفتن چراغای ویلا رو خاموش کنه چون اصولا نور زیاد رو نمیتونست تحمل کنه.
پله هارو یکی یکی بالا رفت و بعد از رسیدن به اتاق واردش شد و پشت سرش در شیشه ای اتاق رو بست و با اینکارش توجه ته یونگ که در حال بازی با گوشیش بود، بهش جلب شد.
ته یونگ سریع صفحه گوشیش رو خاموش کرد و از روی تخت بلند شد و سمت رئیسش رفت و با فاصله کمی ازش، جلوش ایستاد.
ته یونگ: نیازی به فکر کردن نیست که چرا منو کشوندین اینجا، احتمالا برای اتمام کار اون شبتون، نه؟
جه هیون انتظار این زبون درازی رو نداشت، گرچه از پسری که جلوش بود هرچیزی برمیومد!
به ته یونگ نزدیک تر شد و یه دستش رو دور کمر ته یونگ حلقه کرد و فاصله بینشون رو از بین برد و بخاطر جلو کشیدن یهویی ته یونگ، به راحتی میتونست نفس های گرم ته یونگ رو روی صورتش حس کنه.
جه هیون : نکنه ناراضی ای؟ اگه میخواستی کارتو از دست بدی اینجا نبودی، درسته؟
ته یونگ اخم ریزی کرد، حوصله نداشت بازم توسط اون مرد تحقیر شه.
دستهاش رو روی سینه رئیسش گذاشت و سعی کرد به عقب هولش بده: اگه قراره دوباره تیکه اند..
با برخورد چندمین باره ی لبهای رئیسش روی لبهاش، باز هم حرفش نصفه موند.
از طرفی دوست داشت یه مشت تو صورت خوش تراشش بزنه و از طرف دیگه دوست داشت چیزای بیشتری رو با اون مرد تجربه کنه.
چند ثانیه طول کشید تا ته یونگ آرامش قبلیش رو بدست بیاره و به بوسه های رئیسش جواب بده.
جه هیون بعد از چندبار بوسیدن لبهایی که حالا دوست داشت بیشتر مزهاشون کنه، کمی عقب اومد فقط تا حدی که بتونه حرف بزنه و بخاطر فاصله کمشون لبهاش با لبهای ته یونگ برخورد میکرد و نمیدونست اینکارش تا چه حد داره پسر جلوش رو هیجانی میکنه.
جه هیون : وقتی تا این حد پیش رفتی پس حرف اضافه نزن پسر خوبِ من.
و اون مالکیت روی اسم ته یونگ که حالا از دهن رئیسش درمیومد، انقدر به وجد آورده بودتش که حس میکرد پروانه هایی که تا الان ازشون خبر نداشته دارن توی شکمش پرواز میکنن.
بیخیال این شد که قراره چی بشه، چه الان چه فردا و فقط میخواست الان دوباره اون حس خوبی که داشت رو تجربه کنه.
دستهاش رو دو طرف صورت رئیسش گذاشت و لبهاش رو روی لبهای مرد جلوش کوبید و بوسه هاش رو از سر گرفت.
جه هیون دست هاش رو دور کمر ته یونگ حلقه کرد، بازی با این پسر زیادی براش جذاب بود، برخلاق همیشه که بعد از اتمام کارش ازش دلسرد میشد، حالا بعد این چند روز اینجا بود، با این پسر و تو جایی که تا حالا هیچ کدوم از اون هرزه ها ندیده بودنش.
ته یونگ حالا دوباره برگشته بود به حالتی که هیچ خجالتی نداشت و بیشتر میخواست به مرحله بعدی برسه.
بالاخره تونست کاری که علاقه زیادی بهش داره رو انجام بده و اونم حس موهای رئیسش بین انگشت هاش بود، چنگ ارومی به موهای مرد جلوش زد و با کارش گزیده شدن لبهاش رو حس کرد و بخاطر سوزش کماش ناله خفه ای کرد و اون لحظه نفهمید با همون کار، شخص جلوش رو زیادی تحریک کرده.
جه هیون با مک کوتاهی به نقطه ای که گزیده بود سعی کرد دوباره اون صدای خفه شده رو بشنوه و موفق هم شد.
داشت خفه میشد، ته یونگ داشت از گرمای ناشی از بوسهاشون از داخل میسوخت و هودی لعنتیش حس خفگی بهش میداد.
نفهمید چطور اما با حرکت سریعی دست خودش به همراه دست رئیسش کمکش کرد تا هودی طرف مقابلش رو از سرش بیرون بکشه.
جه هیون خوب میتونست فکر ته یونگ رو بخونه و این ته یونگ رو هیجانی تر از قبل میکرد.
لبهاش رو عقب آورد و نگاهش رو به بدن بی نقص رئیسش دوخت، انگشتهای کنجکاوش روی برآمدگی های شکم مرد جلوش حرکت میکردن و قطعا صدای نفس هایی که نزدیک گوشش بود در حال حاضر زیادی براش لذت بخش بود.
جه هیون لبهاش رو به کنار گردن ته یونگ کشید و بوسه های ریزی روی پوست گرم پسر جلوش زد، نمیدونست چرا داره از این لمس های ریز لذت میبره، شاید چون همیشه به فکر سکس بوده و به چیزای دیگه توجه نمیکرده، البته الانم به فکر همین کاره نه؟
ته یونگ همونطور که به سیکس پک های رئیسش خیره بود انگشت های کنجکاوش رو پایین تر برد و بدون لحظه ای درنگ، گره شلوار راحتی مرد جلوش رو باز کرد، به لطف شلوارش به راحتی میتونست بفهمه چقدر مرد جلوش تحریک شده با اینکه هنوز کار خاصی نکرده بود.
با حلقه شدن دستهای رئیسش دور مچش و کوبیده شدنش به شیشه های قدی اتاق از هیجان و دردی که به کمرش وارد شد ناله دیگه ای کرد و ثانیه ای بعد لبهای جه هیون روی لبهاش بود تا ساکتش کنه.
جه هیون از فرصت استفاده کرد و زبونش رو وارد دهن ته یونگ کرد، چشیدن مزه اون آدامس توت فرنگی براش شیرین ترین چیز ممکن بود و حالا اون مزه توت فرنگی با شراب مورد علاقش قاطی شده بود و این دیوونش میکرد.
تیونگ با فشاری سعی کرد دستهاش رو آزاد کنه و از طرفی از گرما به نفس نفس افتاده بود، فاصله کم بدنش با بدن رئیسش و اینکه نمیتونست گرمای اون بدن رو روی پوست خودش حس کنه کلافش کرده بود.
به ناچار سرش رو کنار کشید و به چشمهای خمار جلوش خیره موند: گرممه، آقای جانگ!
با اتمام حرفش و دیدن نیشخند رئیسش لبش رو از داخل گزید و نفس عمیقی کشید.
جه هیون: اوه جدا؟
ته یونگ سرش رو به معنی تایید تکون داد و تصمیم گرفت خودش از شر هودیش راحت شه اما دستهاش با برخورد دست مرد جلوش و گرفتن مچش ثابت موند.
جه هیون ابرویی بالا انداخت: من اجازه دادم کاری کنی؟
ته یونگ با حالت زاری از شدت گرما کمی خودش رو از شیشه پشتش فاصله داد: اما واقعا گرمه، شما چیزی تنتون نیست و دارین زور میگین؟
جه هیون با حالت حق به جانبی حرفش رو تایید کرد و بعد از چند ثانیه هودی ته یونگ رو سریع از سرش بیرون کشید و پایین پاش انداخت.
ته یونگ با تعجب به کارای مرد جلوش خیره موند؛ این همه کارای یهویی واقعا عجیب بود، چرا وقتی میتونست با آرامش همینکارو کنه انقدر تنش به وجود میاورد؟
جه هیون دوباره ته یونگ رو جلو کشید و فاصله بینشون رو با گذاشتن لبهاش روی لبهای ته یونگ از بین برد و همزمان دستهاش رو زیر پاهاش گذاشت با حرکت سریعی بالا کشیدتش و ته یونگ سریع پاهاش رو دور کمر مرد جلوش حلقه کرد و دستهاش رو دور گردنش انداخت و ترجیح داد به چیزی جز امشب فکر نکنه و ازش لذت ببره.
برخورد دوباره کمرش با سطح نرم تخت برای بار دوم گویای این بود که این دفعه قراره تا تهش بره و راهی جز برگشت نداره، گرچه خودش هم اینو میخواست.
با حس لبهای جه هیون روی گردنش و ترقوه اش، لبهاش رو گزید و انگشتهاش رو روی شونه های جه هیون فشار داد.
جهیون بوسه هایی که بیشتر حکم مارک داشتن روی پوست ته یونگ مهر میکرد و هر چند ثانیه پوست سفید جلوش رو قرمز تر میکرد.
برخورد پایین تنه جه هیون با ته یونگ باعث میشد همزمان جفتشون تحریک بشن و ته یونگ دعا میکرد که بازم مثل همیشه تو سکس دیوونه نشه چون همیشه کار دست خودش میداد، گرچه قطعا این آدم با آدمی که قبلا باهاش بوده خیلی فرق داشته.
جه هیون همونطور که لبهاش رو روی سینه سخت ته یونگ میکشید، دستهاش رو پایین برد و دکمه و زیپ جین ته یونگ رو باز کرد و با نیشخند ریزی که از نگاه ته یونگ دور بود انگشتهاش رو وارد لباس زیر ته یونگ کرد و بدون اینکه دستش رو پایین تر ببره فقط انگشتهاش رو زیر شکمش کشید و میدونست اینکار از اینکه اونو لمس کنه دیوونه کننده تره.
ته یونگ "فاک" زیر لبی گفت و نفس حبس شدهاش رو بیرون داد، این مرد قصد داشت دیوونش کنه پس بهتر بود تلافی کاراشو ببینه چون قرار نبود اون مثل یه عروسک باشه و بزاره رئیسش تو این جنگ پیروز شه، البته جنگ تو تخت خواب!
خودش رو خیلی سریع از زیر دست جه هیون بیرون کشید و با فشار دستش به سینه جه هیون اونو روی تخت هول داد و زودتر از اینکه جه هیون موقعیتشون رو آنالیز کنه دقیقا روی پایین تنه رئیسش نشست و نیشخندی زد : هنوز منو نشناختی، جانگ جهیون!
ته یونگ از قصد اسم کوچیک رئیسش رو گفت چون هنوزم یادش بود که قبلا اون بهش هشدار داده بود که حواسش باشه چی میگه و ته یونگ الان اصلا به حرف رئیسش اهمیت نداد!
جه هیون لبخند کجی زد و دستهاش رو پشت باسن ته یونگ گذاشت و فشاری بهش وارد کرد: به نفعت نیست که اینطوری زبون درازی کنی لی ته یونگ!
ته یونگ کمی عقب اومد و قوسی به کمرش داد و باسنش رو خیلی اروم روی عضو نیمه تحریک شده رئیسش کشید و لب پایینش رو گزید: اوه یادم نبود گفتین از زبونم استفاده های دیگه ای بکنم اما من کاری جز زبون درازی بلد نیستم!
جه هیون کمی روی بازوهاش بلند شد و یه دستش رو بالا برد و گوشه لبهای ته یونگ رو لمس کرد: یادت بدم که چیکار کنی؟ولی بعدش باید شربت بخوری چون قطعا گلو درد میگیری کوچولو.
و با اتمام حرفش نیشخند دیگه ای تو صورت ته یونگ پاشید.
ته یونگ سعی کرد تیکه ای که از دهن رئیسش شنیده رو، نشنیده بگیره چون اون قطعا امشب قرار نبود هرکاری که اون میخواد رو انجام بده!
جه هیون گوشیش رو از داخل جیب شلوارش بیرون کشید و بعد از پیدا کردن آهنگ مورد علاقش و مطمئن شدن از اینکه گوشیش به سیستم صوتی ویلا وصله آهنگ رو پلی کرد.
I left my girl back home
I don't love her no more
And she'll never fucking know that
These fucking eyes that I'm staring at
Let me see that ass
Look at all this cash
And I emptied out my cards too
Now I'm fucking leaning on that
YOU ARE READING
Wicked Game / بازیِ کثیف
Fanfictioncouples " JaeYong " characters " Johnny, Yuta " genres " Romance, Daddy Kink, Smut " summary " زندگی تیونگ با ورودش به برند جرادو قطعا یکی از بزرگ ترین اتفاقیه که میتونه برای یکی رخ بده. برندی که با مدیریت شخصی خشک، سخت گیر و و به شدت حساس اداره...