E03

310 72 19
                                    

هنوز شرکت کننده های دیگه نوبتشون نشده بود و درست بعد از اینکه تماسشو با خواهرش قطع کرد، مسئول ادیشن با دو نفر دیگه از شرکت کننده ها وارد رختکن شدن.
یوتا به ته یونگ نگاهی انداخت و گفت: لباستو که عوض کردی، چرا هنوز اینجایی؟
ته یونگ تعظیم کوتاهی کرد و گفت: ببخشید داشتم میرفتم.
و سریعا از رختکن خارج شد، با بیرون اومدنش، سالن شرکت یکم خلوت تر شده بود، چون مسلما رئیس جانگ خیلیارو رد کرده بود!
رو یکی از صندلی ها نشست و به اطراف نگاه کرد، نمیدونست  چقدر دیگه باید منتظر بمونه تا مرحله ی دوم ادیشن که مختص لباس های زیر بود شروع بشه.
همونطور که نگاهش تو سالن شرکت میچرخید، چشماش به دختری افتاد که با اعتماد به نفس قدم های محکمشو به سمت اتاق رئیس جانگ برمیداشت، و صدای برخورد پاشنه های بلند کفشش تو سالن شرکت میپیچید.
مسلما نمیتونست یکی از شرکت کننده ها باشه چون بدون هیچ حرف و در زدنی در اتاقو باز کرد و داخل شد.
ته یونگ ابرویی بالا داد و تو دلش گفت: منم اگر رئیس شرکتی چیزی باشم از این دخترا برام صف میکشن!
***
جه هیون با دیدن همسرش لبخند ساختگی زد و سمتش رفت: اومدی!
همسرش پالتوی‌ گرون قیمتشو روی مبل گذاشت و به جه هیون نزدیک شد، دستای ظریفشو سمت کراوات جه هیون برد و مرتب ترش کرد، نسبت به حالت مرتبی که حتی از قبل داشت.
-: نمیتونستم دیدن روزی که اینهمه براش تلاش کردیو از دست بدم، جه هیونِ من الان کسیه که آدمای اون بیرون برای ملاقات باهاش استرس دارن.
لبخند پت و‌پهنی زد و دستشو روی گردن جه هیون کشید و گفت: چی میتونه از این بهتر باشه؟
جه هیون یه دستشو توی جیب شلوارش برد و دست دیگه اشو رو گودی کمر همسرش قرار داد و صورتشو بهش نزدیک تر کرد و گفت: اینکه اینجایی حس خوبی بهم میده!
همسرش لبخند مهربونی زد و بوسه ی نرمی به لبهای شوهرش زد، بوی اون سیگار لعنتی، با اینکه خیلی مخالفش بود، ولی با این حال شوهرشو خیلی جذاب تر از حالت عادی میکرد و‌ نمیتونست انکارش کنه.
با تق ای که به در خورد، جه هیون دستشو از کمر همسرش برداشت و سمت مبلی که برای دیدن شرکت کننده ها، روش مینشست رفت و نشست.
دستشو کنارش روی مبل کشید و همسرش با ذوق سمتش رفت و نشست.
یوتا داخل شد و گفت: قربان شرکت کننده های بعدی رو بفرستم داخل؟
و بعد رو به همسر رئیسش تعظیم کرد و گفت: خوش اومدید.
جه هیون سری به نشونه ی مثبت تکون داد، یوتا دوباره تعظیم کرد و کمی از اتاق جه هیون بیرون رفت و با صدا زدن اسم شرکت کننده ها اونارو‌ با خودش به داخل اتاق آورد.
***
-: اینو باید بپوشم؟
یوتا با بیخیالی قبل از رفتنش به ته یونگی که با اکراه به لباسای روی رگال نگاه می کرد، نیم نگاهی انداخت و گفت: آره دیگه!
و بدون اینکه چیز دیگه ای بگه و بزاره ته یونگ هم حرفی بزنه از اتاق بیرون رفت، ته یونگ مات و مبهوت به لباس روی گیره خیره بود، یه روبدوشامبر ساتن مشکی رنگ، که باید روی یه لباس زیر نازک مشکی میپوشیدتش.
راهی نداشت، بالاخره این خودش بود که قبول کرده بود تو ادیشن لباس زیر هم شرکت کنه، ولی حالا که مرحله ی اولشو قبول شده بود دیگه زیاد حس خاصی به این مرحله نداشت و‌اهمیت زیادی بهش نمیداد.
نفس عمیقی کشید و خودشو قانع کرد که به عنوان یه مدل باید به همچین لباسایی عادت کنه، و خجالتو باید کاملا بندازه دور!
پوفی گفت و شروع کرد به دراوردن لباساش برای دومین بار در روز، یه بار برای ادیشن لباس های مردانه و حالا برای لباس زیر ! تو آینه به خودش خیره بود، همزمان که تک تک لباساشو درمیاورد، به خودش نگاه میکرد، از نظر خودش این هیکل هیچ ایرادی نداشت.
برعکس، ته یونگ متنفر بود از اینکه مثل بقیه کسایی که تو اون سالن منتظرن‌ نوبتشون بشه، اونقدر عضلاتش تو چشم باشن.
ابرویی بالا داد و زیر لب گفت: خیلیم خوبی لی ته یونگ!
در تلاش بود اعتماد به نفسشو‌ حفظ کنه، در واقع بعد از قبول شدنش توسط رئیس جانگ به شدت اعتماد به نفسش بالا رفته بود و حالا فقط نیاز داشت تو همون حالت بمونه.
بعد از پوشیدن لباسایی که برای ادیشن لباس زیر، بهش داده بودن، لبخند ضایعی روی لبش نشست و خودشو کامل تو آینه ی قدی رو به روش برانداز کرد، از نظر خودش خیلیم عالی بود! ولی مسلما از نظر رئیس جانگ اون هیچ وقت یه مدل مناسب برای لباس های زیر مردانه نیست...
***
نگاهی به ساعت قدی داخل اتاق انداخت، ساعت نزدیک یازده شب بود و تقریبا آخرای ادیشن بود.
همونطور که انتظار داشت بهترین گزینه هارو برای مدل بودن انتخاب کرده بود و قطعا از تصمیماتش راضی بود.
تا الان فقط دو نفر مونده بودن که اصل کار هم همین دو نفر بودن چون خیلی زیادی از نظر جه هیون برای اینکار مناسب بودن.
با تق ای که به در خورد، با تایید کوتاهی اجازه ورود رو به دختر داد.
بلا با موهای خرمایی رنگش همونطور که دسته ای از موهاش رو پشت گوشش هدایت میکرد وارد اتاق شد.
با ورودش نیشخندی رو لبهای جه هیون نقش بست.
لباس خواب مشکی رنگ حریری که فقط قسمت خیلی خصوصی بدن بلا رو پوشونده بود، اونم بخاطر نازک بودنش با دقت کمی میشد همون قسمت هارو هم دید.
بلا کمی جلو اومد و چرخی جلوی جه هیون زد و گفت: چطور شدم رئیس؟!
و با شیطنت به چشمای جه هیون خیره موند.
جه هیون کمی نزدیک اومد و جلوی بلا ایستاد و دستش رو به نرمی دور کمر ظریفش حلقه کرد و لبهاش رو به گوش دختر نزدیک کرد و گفت: باید ببینم قراره امشب خوب صداتو بشنوم یا نه، بستگی به اون داره!
با شنیدن صدای خمار رئیس جانگ کنار گوشش دستهاش رو به ارومی روی شونه های جه هیون کشید و لبهاش رو گزید و گفت: برای رضایت رئیسم هرکار بتونم میکنم!
جه هیون نیشخندی زد و کمر دختر رو ول کرد و سمت پاکت سیگارش رفت و یه نخ ازش بیرون کشید و روشنش کرد و همونطور که پوکی بهش میزد با صدای تقه در، تکیه اش رو به میز بزرگش داد.
با ورود ته یونگ به اتاق، بلا با اخمی بهش خیره شد، قطعا قرار نبود امشب رو سه نفره بگذرونن، نه؟
ته یونگ با خجالت، کمی دستهای بهم گره خوردش رو جلوی بدنش نگه داشت و به بلا و بعد جه هیون خیره شد.
جه هیون به پسری که بخاطر سفیدی پوستش به زیبایی میدرخشید و موهای کمی بلند مشکیش پشت سرش بسته شده بود و لبهای پاستیلی رنگش رو هر از چند گاهی میگزید، خیره موند.
-: گفته بودین بیام تا..
با بالا اومدن دست جه هیون تو هوا، ته یونگ حرفش رو خورد و تنها به نگاه کردن به رئیس خستش اکتفا کرد.
جه هیون پوک دیگه ای به سیگارش زد و گفت : اینکه برای لباس زیر هم بتونین قبول شین فقط به یه چیز بستگی داره!
سیگار نصفه اش رو بین لبهاش نگه داشت و روی مبل بزرگ وسط اتاق نشست و دوتا دکمه اول پیرهنش رو باز کرد و گفت: بستگی به این داره که کدومتون بهتر بتونه تحریکم کنه!
با شنیدن این حرف چشم های ته یونگ کمی گشاد شد.
هیچوقت فکرش رو نمیکرد وقتی هنوز یک روزم نشده پاش رو داخل این برند گذاشته، رئیسش بهش پیشنهاد سکس بده، اونم نه دو نفره، بلکه سه نفره و این برای ته یونگ خیلی زیاد بود، اما نه اونقدری که باعث شه کار عزیزش رو از دست بده!
با دیدن بلا که سمت رئیسش میرفت نفس عمیقی کشید، اون دفعه اولش نبود که سکس داشت بلکه با دوست پسر سابقش زیاد اینکارو انجام داده بود و میشه گفت زیادی هم تو این زمینه حالیش بود، درواقع این ته یونگ با ته یونگی که توی تخت بود زمین تا آسمون فرق داشت، پس باید بهترین خودش رو به رئیسش نشون میداد و از اون دختر عقب نمیموند، به هیچ وجه!!
***

Wicked Game / بازیِ کثیف  Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang