٤- مزرعه گندم

446 123 113
                                    

سلام به همه، حالتون چطوره؟ امیدوارم که خوب باشید😍❤️

مثل همیشه لطفاااا کامنت و لایک رو فراموش نکنید و به شدت خوشحال میشم که آهنگ این پارت رو باهاش گوش کنید❤️

امیدوارم از این پارت لذت ببرید.

آهنگ: wait by: M83

*

دزموند در توري خونه رو باز كرد و با صداي بلند گفت: پسرا...! بياين داخل و يه نوشيدني بخوريد!

با اين صدا، هري و لويي دست از رنگ كردن تخته هاي چوبي در انبار برداشتن و قلمو هاشون رو سر جاي قبلي برگردوندن.

در حالي كه داشتن به سمت خونه ميرفتن، هري گفت: من هنوزم قرار نيست جاي اون انگشت ها رو رنگ كنم!

لويي دستش رو دور گردن اون پسر انداخت و هري رو به خودش نزديك تر كرد: منم همينطور!

هري هم دستش رو دور كمر لويي پيچيد و بعد از طي كردن پله هاي چوبي خونه، وارد شدن.

اون روز، برخلاف بقيه اوقات هوا ابري و بادي شده بود. كه اين براي مزرعه خيلي خوب بود. مدتي ميشد كه اونجا باروني نيومده بود و دزموند نگران محصولاتش بود. هواشناسي هم اعلام كرده بود كه احتمالا امشب يا فردا صبح بارون شديدي قراره اتفاق بي افته.

بعد از وارد شدن به خونه، اونها از هم جدا شدن و توي آشپزخونه رفتن.

دزموند در حالي كه داشت شيشه چهارم آب جو اش رو ميخورد بهشون نگاه كرد: دو تا مرد واقعي هيچوقت اينطوري همديگه رو بغل نميكنن پسرا... بايد اينو بدونيد.

بطري توي دستش رو روي اوپن گذاشت و دستش رو به سمت لويي دراز كرد: زود باش... بيا ببينم ميتوني مثل يه مرد واقعي بهم دست بدي لويي؟

لويي با تعجب خنده كوتاهي كرد دستش رو جلو برد. دزموند گرفتش و با اون پسر دست داد: آره...

به هري نگاه كرد: منظورم همينه!

هري لبخند نصفه و نيمه ايي زد: بله بابا.

دزموند دستش رو به شونه هر دو پسر زد و به سمت در رفت: خيلي خب... بايد برم شهر اونجا يه كم كار دارم... اگه مادرت زودتر از من برگشت بهش بگو قبل از شام ميرسم.

لويي به دزموند كه داشت از در بيرون ميرفت نگاه كرد: فعلا آقاي استايلز.

-ميبينمتون پسرا.

لويي به سمت يخچال رفت و در حالي كه داشت درش رو باز ميكرد گفت: خب... اين يه كم عجيب بود...

دو تا بطري شيشه ايي ليموناد برداشت و بعد از بستن در يخچال يكيش رو به هري داد.

هري در حالي كه داشت در بطري اش رو باز ميكرد سرش رو تكون داد و معلوم بود كه شايد كمي خجالت زده است: آره... ام... بابا بعضي وقت ها وقتي زياد مينوشه اينطوري ميشه. متاسفم.

Wheat field [L.S]Where stories live. Discover now