۶- درون مِه

412 123 87
                                    

های گایز حالتون چطوره؟
فقط میخواستم ازتون خواهش کنم که برای این پارت بیشتر وت بدین و کامنت بذارید و گوست ریدر نباشید. چون وت های این فف خیلی کمه و بعضی از پارت ها حتی به بیست ها وت هم نرسیدن💔🤦🏻‍♀️

من دوست ندارم برای آپ شرط وت بذارم پس شما هم لطفا اگه بوک رو دوست دارید بیشتر ازش حمایت کنید...

ممنون و امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشید❤️

آهنگ: coloring the void by: M83
«آهنگ این پارت رو فراموش نکنید

*

لويي با پيچ گوشتي كه دستش بود،از لبه تراكتور پايين پريد: درست مثل روز اول...بفرماييد آقاي استايلز.

دزموند دستي به پشتش زد: كارت خوبه پسر!

هري دستمال روغني رو روي شونه اش انداخت و به فرمون تكيه داد: اينجا هم تموم شد.

دزموند در حالي كه از آب جو اش ميخورد،به سمت خروجي انبار رفت: خوبه...حالا بيايد بيرون و يه نوشيدني بخوريد،لياقتشو داريد.

هري از پله كوتاه تراكتور پايين اومد و با دست عرقش رو پاك كرد كه باعث شد رد مشكي روغن روي پيشونيش بمونه.

لويي لب هاش رو روي هم فشرد:پدرت اونقدرا هم كه ميگي بد نيست.

هري دستمال پارچه ايي روي شونه اش رو،روي صندلي تراكتور انداخت و به سمت خروجي رفت: فقط وقتي كه يه بطري آب جو دستش باشه.

لويي هم دنبالش رفت و هر دو با هم از انبار بيرون رفتن.

-ديدي بهت چي گفتم؟ اگه آروم تر پيش بريم،كمتر كار كرديم.

هري جواب داد: آره...فقط اينكه وقتي تو بري،بقيه اش رو خودم بايد انجام بدم.

لويي خنديد: اون ديگه مشكل خودته.

صداي چرخ هاي يه ماشين،از چند متر اونطرف تر شنيده شد.

اونجا جاده ايي وجود نداشت و براي همين گرد و خاك زيادي بلند شده بود.

دزموند، دست هاش رو به نرده هاي ايوون تكيه داد:ماشين محلي نيست...حتما توي جاده اصلي تابلوي مزرعه رو ديده و بنزين ميخواد.

بعد از گفتن اين حرف، از پله ها پايين اومد. ماشين بالاخره جلوي مزرعه رسيد و اونجا پارك كرد.

لويي با خنده دستش رو به سينه هري زد:مرد...حتما از شهرن...ماشينشونو نگاه كن.

هري هم به اندازه لویی هيجان زده بود: خيلي خوشگله.

دو مرد،با تيشرت هاي هاوايي و شلوارك از ماشين پياده شدن.

يكي از اون دو نفر كه موهاي بلوند تيره ايي داشت كه به خوبي شونه شده بودن، سمت اونها رفت: سلام...!
با صداي تقريباً بلندي گفت.

Wheat field [L.S]Where stories live. Discover now