شیائو ژان شمشیر چوبی ای که روی زمین افتاده بود رو برداشت .... لبه ی شمشیر رو زیر گلوی وانگ ییبو گذاشت
+ سرورم با من مبارزه نمی کنید ؟
ییبو شمشیر رو از خودش دور کرد ، درسته این فقط یک تمرین بود و شمشیر چوبی بود ولی ییبو شاهزاده بود و این حرکت براش خیلی تحقیر امیز بود
- من با کسی که ضعیفه تمرین نمی کنم
+ بسیار خب سرورم ، پس سه روز دیگه رو به روی هم می ایستیم و مسابقه میدیم
شیائو ژان از حرف های خدمتکاران راجب مسابقه ای که سه روز دیگه برگزار میشد شنیده بود
مسابقه ای که امپراطور برای نشان دادن قدرت شاهزاده ی کشور ترتیب داده بود ، داخل مسابقه پسران اشراف و وزرا همچنین شاهزادگانی از کشور های همسایه شرکت می کردند
ژان دقیقا منتظر چنین فرصتی بود ، خیلی راحت تر از تصورش خودش رو به همه نشان میداد و چی بهتر که حدود دو ماه کسی به دیدنش نمی امد ... پس از نظر بهانه هم راحت بود
- مگه به تو هم اجازه ی شرکت میدهند ؟
ییبو با لحن تمسخر امیزی گفت ... نمی خواست ژان رو مسخره کنه نه تا وقتی که یاد نگرفته بدون مسخره کردن از اسیب دیدن افرادی که براش مهم هستند ، جلوگیری بکنه
شیائو ژان محکم دندان هاش رو روی هم فشار داد ، الان اگر دور تا دورش پر از نگهبان نبود حتما به دو طرف صورت ییبو مشت میزد ، مشتی که مطمئن بشه تا یک هفته جاش میمونه
صدای زن باعث شد هردو دست از ارتباط چشمی خطرناکشون بکشند
* البته که جناب شیائو هم شرکت می کنند
ژان به صاحب صدا نگاه کرد ، لبخندی ناخوداگاه روی لب هاش شکل گرفت ...
یوان شیو بود اما حرکت ناگهانی ییبو باعث شد نگاهش متعجب بشهییبو به یوان شیو تعظیم کرد
- چه اتفاقی افتاده که امپراطوریس تصمیم گرفتند به اینجا بیایند
* حتما باید اتفاقی بیافته ؟
- خب
* نه اصلا نیازی نیست اتفاقی بیافته
ژان به یوان شیو نگاه کرد ... زن امپراطوریس بود ؟ امپراطوریس کشور همسایه ؟ ... مانده بود تعظیم کنه یا نه که با حرف زن متوجه شد نیازی به تعظیم نیست
* شیائو ژان هستید درسته ؟
+ بله
یوان شیو بدون هیچ مشکلی جوری رفتار میکرد انگار به تازگی ژان رو دیده ... شیائو ژان با خودش فکر کرد
/ بازیگر بشه کار همه بازیگرا تمومه /
+ بانو اجازه هست کمی با شما صحبت کنم ؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
قدرت زندگی (bjyx)✔️
Fanficپایان یافته ●سین شیائو نقاش ماهری که از خانوادش جدا میشه تا نقاشی را از فردی که همه در ارتباط باهاش حرف می زدن یاد بگیره ولی طی حادثه ای کشته میشه ******************************************** شیائو ژان نجیب زاده ای که برخلاف میلش مجبور میشه به درب...