مومو ی عزیز،
امیدوارم که اینو بخونی چون اگر اینطور نشه منصفانه نخواهد بود، وقتی من تمام نامه هات رو خوندم. تو به من گفتی که چه احساسی داشتی و حالا من دلم میخواد که تو بدونی چه چیز هایی برای گفتن دارم.
من از چیزی که بهم گفتی ناراحت نیستم، فقط ای کاش زودتر همه ی اینا رو گفته بودی.
من هرگز نمیتونم از تو متنفر باشم، مومو. فکر کردی میتونم؟ فکر کردی قراره پسـت بزنم؟ فکر میکردم تابحال فهمیده باشی که چقدر دوستت دارم، که چقدر برای من مهم و ارزشمند هستی.
من تمام لحظاتی که تو گفتی رو به خاطر میارم، به جز اون یکی که توش مست بودم ㅡ و واقعا براش خجالت زده ام اما خوشحالم که تو دوستش داشتی، دست کم.
شاید تقصیر منه که این اتفاق افتاد.
میدونی، حالا که به عقب نگاه میکنم احساس میکنم که میتونستم متوجه تمام بار هایی بشم که نگاه های خیرهـت چیزی بیشتر از دوستی رو توی خودش داشت و لمس هات عشق رو.
همش تقصیر منه نه؟
تو نباید معذرت بخوای، مومو. چرا باید برای عاشق بودن عذرخواهی کنی؟ من اینو واقعا مضحک میبینم.
و با این وجود، ما هر دو برای یه موضوع مقصریم.
متاسفم که هیچوقت بهت نگفتم دوستت دارم. اما همونطور که تو این احساس رو داشتی، من میترسیدم.
چقدر احمقیم، مگه نه؟
یه سال دیگه برمیگردی، درسته؟ این به این معناست که میتونیم همدیگه رو ملاقات کنیم؟ دلم میخواد ببینمت و درباره ی همه چیز رو در رو باهات صحبت کنم. حالا که حرفش شد، دلم برات تنگ شده.
تمام شهر اینجا بدون تو متروکه به نظر میاد. دنیای من بدون تو متروکه ست.
آرزو میکردم میتونستم قبل اینکه بری بغلت کنم، شاید اون موقع نمیرفتی.
لطفا زود برگرد، مومو.
بیا وقتی برگشتی همدیگه رو بغل کنیم و فیلم های احمقانه ببینیم. بیا توی اون پارک خاطره انگیزی که تو دوستش داشتی با هم قدم بزنیم. مثل قبل بهمون خوش میگذره، مطمئنم.
با عشقی بیشتر از اونچه که بتونی تصورش کنی،
از طرف بهترین دوستت،
داهیون
ESTÁS LEYENDO
ˢᵒʳʳʸ 🦋 ᴰᵃʰᴹᵒ
Fanfic🦋; وقتی که داهیون سیزده تا نامه دریافت میکنه و فقط یکی میفرسته. ✎ All rights go to the original author: @/boyfrvmthemoon