تو خیلی وقته که منو از دست دادی "
تهیونگ گفت و از جاش بلند و به سمت در خروجی رفت .
و جانگکوک رو با یه دنیا سردرگمی تنها گذاشت .♧♧♧♧♧♧♧♧
بعد از زدن رمز در وارد خونه شد و کفش هاش رو با دمپایی های راحتی عوض کرد .
همینکه وارد هال شد تونست جانگکوکی رو ببینه که با شنیدن سر و صدا از جاش بلند شده .
" سلام "
تهیونگ بی توجه بهش وارد اشپزخونه شد و لیوانش رو از آب سرد کن یخچال پر کرد .
" خیلی دیر برگشتی خونه "
باز هم تهیونگ توجهی بهش نکرد و بعد از گذاشتن لیوانش داخل سینک از آشپزخونه خارج شد .
جانگکوک مثل یه جوجه اردک که دنبال مادرش میره ، دنبال تهیونگ میرفت .
اما با وارد شدن تهیونگ به سرویس بهداشتی و قفل شدن در سره جاش ایستاد .
حالا چجوری باید این گند رو جمع میکرد؟!
الان که تهیونگ کل ماجرا رو فهمیده بود امکان نداشت دوباره مثل قبل بشه .با صدای در از افکارش بیرون اومد و به تهیونگ که با موهای نمدار و لباس های راحتیش از سرویس بهداشتی بیرون میومد نگاه کرد .
اما تهیونگ !
حتی کوچک ترین نگاهی به جانگکوک نمی انداخت .
با این وضعی که پیش اومده بود جانگکوک به طرز وحشتناکی از چشمش افتاده بود .به سمت کمد رفت و از توش پتو و بالشتی بیرون کشید .
بدون اهمیت دادن به جانگکوک که با چشمایی که از فرط تعجب 4 برابر شده بودن نگاش میکرد به سمت هال رفت ، بالشت رو روی کاناپه انداخت و دراز کشید ، گوشیش رو برداشت و بعد از چک کردنش خاموشش کرد و چشم هاش رو بست .و این وسط جانگکوک بود که شکست و خرد شد .
♧♧♧♧♧♧
سلام کلوچه ها
من برگشتم
YOU ARE READING
💔 Other half 💔
Romanceیه زندگی شاد ........ یه همسر عالی و فوقالعاده ........ اما چی میشه اگه یکی از اون ها به فکر خیانت بیوفته ؟ "خیانت مثل موریانه به جون زندگی آدما میوفته " • نام فیک : نیمه ی دیگر • روزهای آپ : یکشنبه/چهارشنبه • ژانر: انگست ، رومنس ، • کاپل : koo...