part10

307 81 12
                                    

اسمات ●

وانگ ییبو شروع به بوسیدن ژان کرد
لب های مرد رو گاز های ریزی می گرفت
طعم لب های ژان رو دوست داشت
شیائو ژان خودش رو جمع کرد ... خودش هم خیلی وقت بود این رو میخواست

شروع به همکاری کرد و لب های ییبو رو به داخل دهانش میکشید .. حالا همه چیز دست ژان بود ... زبانش رو وارد دهان ییبو کرد که با حس انگشت ییبو که روی نیپلش فشار وارد میکرد ... ناله ای خفه کرد

ییبو رو از خودش فاصله داد ... هردو نفس نفس میزدنند ... دستش رو به دست ییبو برد ، خواست دست ییبو رو از خودش جدا کنه که ییبو لباسش رو بالا زد و نیپلش رو محکم گاز گرفت

+ آخخخخ ... نه ... ییبو اصلا از کاری که قراره اتفاق بیافته مطمئنی ؟

-هوم ... من عادت عملی بگم از کارم مطمئنم یا نه

+ منظورت چیه

- هیچییی

شروع به مکیدن ژان کرد ... شیائوژان دستش رو به موهای ییبو رساند ... قصدش جدا کردن ییبو از خودش بود ولی موهای پسر خیلی نرم بودند و باعث شد ژان فقط موهاش رو نوازش کنه

ییبو از روی تخت پایین رفت و از اتاق خارج شد ... شیائو ژان با بهت به جای خالی ییبو نگاه کرد... یعنی ناراحت شده بود ؟ یا اصلا ازش خوشش نمی امد که رهاش کرد

بدون اینکه اختیاری روی خودش داشته باشه ... روی تخت خودش رو جمع کرد .. بغضش اذیتش می کرد ‌... میترسید ییبو دوستش نداشته باشه و الان .... الان واقعا دوستش نداشت

وانگ ییبو کل خونه رو گشت با پیدا نکردن لوبی که قبلا قایمش کرده بود با حرص وارد اتاق شد و دوباره روی ژان خیمه زد

+ چرا اومدی ؟

- چرا نیام ؟ گه گه من قبلا یه لوب قایم کرده بود حالا نیست ... ببخشید دیگه باید همینطوری رفت

+ لوب ؟ لوب برای چی

- تا اخر که سینگل به گور نبودم در انتظار یافت شدن شما گفتم پیش و پیش حرکتی کرده باشم

ییبو تمام لباس هاش رو دراورد ... شیائو ژان سریع به دیوار نگاه کرد

+ چرا دراوردی ؟؟

- با لباس سکس کنیم ؟

+ هعییی ییبوووو عههه

- خیر سرت هزار سالته چرا اینطوری خجالت میکشی عه عه ... لخت شو

+ نچ

- لباس هات کثیف میشه عزیز

شیائو ژان نگاهی به لباس های گران قیمتش کرد نه اصلا ... نه باید کثیف میشدند

لباس هاش رو با سرعت دراورد و پتو رو روی خودش کشید و روی تخت نشست

- وایییی ... خب حرف بسه

WHITE (bjyx)✔Where stories live. Discover now