"برای یه مرده خنده و گریه فرقی نمیکنه.. همه چیز تمام شده و هیچ شروعی انتظارش رو نمیکشه. "
***
« ماریا..! »
لحن آروم و سرزنشگر لوکا لبخند عمیقی به لب های هائون آورد.نیم نگاهی به ویچر انداخت و وقتی حرف چشم های اون مرد که با لبخند نگاهش میکرد رو خوند، سری تکون داد.
برای ویچر هم جالب بود.
دیدن ورژن کوچیکی از تهیونگ.
با همون اخلاق و رفتار ها. با اینکه هائون همیشه تاکید میکرد اخلاق اون پسر خیلی بیشتر از چهرهش شبیه تهیونگه.« چند لحظه میرم »
تهیونگ با گفتن این جمله بی توجه به لوکا که داشت با دقت رد سس پاستا رو از روی لب های ماریا پاک میکرد از جاش بلند شد.هائون باشه ای گفت و با خنده آرومی به مکالمه بامزه دختر و پسر برادرش نگاه کرد:
+ وقتی غذا میخوری باید مراقب باشی دهنت کثیف نشه دختر خوب
- اوهوم!
شنیدن لفظ دختر خوب ای که لوکا به ماریا اختصاص داده بود باعث خندهی ویچر شد. اما هنوز حواسش به پسری بود که با قدم های سنگین و بلندی به سمت نردههای کنار کانال آب میرفت.« برو پیشش »
با شنیدن صدای هائون به سمتش چرخید و به آرومی جواب داد:
« نیاز داره تنها باشه »هائون صندلیش رو به سمت ویچر چرخوند. دست های باریکش رو روی دست همسرش کشید و نفس عمیقی کشید. با اطمینان از اینکه بچه ها غرق صحبت های بچگانشون هستن جواب داد:
« اون همیشه تنهاست. حداقل وقتی پیشش هستیم نباید بذاریم تنها باشه. مگه تو برای همین روی زمین نیومدی؟ »ویچر لبخند محوی زد و لب هاش رو روی هم کشید. خیره به انگشت های ظریف هائون و حلقهی نگین دار ساده ای که دو سال قبل به همراه جورجیا خریده بودن زمزمه کرد:
« اومدم که تنها نباشه و تمام این سال ها کنارش بودم. ولی الان خانوادم رو دارم. تو و جورجیا رو دارم. دخترمون.. نمیتونم دیگه به اندازه قبل دخالت کنم توی تصمیماتش. تهیونگ خیلی وقته شبیه قبل نیست. ببینش.. »با گفتن جمله آخر هر دو به پشت سر چرخیدن به مردی نگاه کردن که با تکیه به نرده ها و حالتی نیم خیز رو به کانال، سیگار پهنی بین لب هاش جا داده بود و بخار غلیظی دور سرش رو گرفته بود.
هائون برادری رو میدید که فقط نفس میکشید و تصور میکرد زندهست. صدای همسرش رو شنید:
« این تهیونگِ سلندور نیست. فرشته ای که تبدیل به انسان شده و انسانی که قلب نداره.. ازم نخواه مثل قبل کنارش باشم »هائون نفس عمیقی کشید و چشمش به صفحه ی شیشه ای موبایلش افتاد. تصویری از چهرهی جورجیا با موهای فندوقی و چشم های سبز رنگش.
وقتی از سلندور به زمین بازمانده شد، اون دختر تنها کسی بود که پناهش شد. و خانوادهی دو نفرهش با همجنسش تا دو سال قبل، فقط به اسپرم های ویچر نیاز داشت تا با اومدن ماریا سه نفره بشه.
YOU ARE READING
AGAPE
Romance- متوقف شده - |آگاپه| + بار اولی که دیدمت انقدر بی مقدمه خواستنی بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت بشم! - وقتی باهام حرف میزنی از بودن نگو.. بذار باشم. بذار همین الان هم به چشمت خواستنی باشم "آگاپه یعنی گذشتن بی قید و شرط از خودت برای عشق...