به سرتا پاش نگاهی انداختم. اوه لنتی چقد تو این کت شلوار جذاب بنظر میومد . حتی ی کلمه از
حرفاش راجب سود و سهام شرکت رو نمیتونستم بفهمم و فقط تو افکار خودم باهاش غرق شده بودم. تو فکر بودم ک گفت:
سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم
-نظرتون چیه آقای کیم؟
+به نظرتون اعتماد کامل دارم آقای جئون لطفا مراتب اداریش رو به درستی پیگیری کنید و نتیجه اش
رو هر چی زودتر بهم بگید
-حتما. از امروز پیگیر کارها میشم
داشتم به چشمای براقش نگاه میکردم که یه دفعه انگار یه چیزی مثل برق از تو وجودم رد شد . اون
احمق عوضی دستشو رو کمر کوک من کشید و گفت:
×اگه کمک بخواید آقای جئون میتونید رو من حساب کنید.
لبخند کوک آتیش دوباره به تنم زد و بهش جواب داد.
-آه بله اینطوری کارا خیلی سریعتر پیش میره
دستمو از عصبانیت مشت کرده بودم و دلم میخواست محکم بکوبمش تو صورت اون عوضی.همه کم
کم بلند شدن و یکی یکی شروع کردن به ترک کردن اتاق کنفرانس. حالا فقط من و کوک اون عوضی
تو اتاق بودیم . گفتم:
+آقای کیم ، من و آقای جئون رو تنها بزارید.
از اینکه از هیچ کلمه مودبانه ای تو جمله ام استفاده نکردم جا خورده بود اخمی کرد و سری تکون داد
کیفشو برداشت و بدون یه کلمه حرف بیرون رفت . من و اون هردو سهام دار این شرکت بودیم و من
رئیسش حساب نمیشدم برای همین هیچوقت غیر رسمی باهاش حرف نمیزدم. بعد رفتنش پرده های
اتاقو پایین دادم و سمت کوک رفتم کراواتشو تو دستم گرفتم و محکم به میز کنفرانس کوبیدمش. از درد
آخی گفت و پرسید
-چیشده تهیونگ دیوونه شدی کمرم شکست . ما الان تو شرکتیم میدونی که نباید کسی بفهمه ها؟
+منظورت از کسی مستر کیم نامجون دوست داشتنیته یا شامل سایر کارکنان هم میشه مستر جئون؟
محکم با مش رو میز کوبیدم ک باعث شد جا بخوره گفتم
-آه خدای من چت شده هیچ معلوم هست چی میگی؟ میشه ربط من با نامجون رو بهم بگی ؟
+نامجون؟ حالا با اسم کوچیکش صداش میکنی؟ کوک منو دیوونه نکن با اعصاب من بازی نکن
میدونی که خوشم نمیاد کسی دور و برت باشه و از اون بدتر خوشم نمیاد تو دور و بر کسی باشی
حرفمو قطع کرد و گفت
-من دور بر کسی نبودم اونم همکارمه مث بقیه
YOU ARE READING
Fake Love
Fanfictionتهکوک تهیونگ و نامجون از سهامداران یک شرکت بزرگ هستند و باهم رقابت زیادی دارند و این مسئله اتفاقاتی رو طی داستان رقم میزنه.