سمت دریاچه رانندگی کردم. ماشینو پارک کردم و از سکویی که اونجا بود بالا رفتم . گوشیمو روی یه پایه فیکس کردم و و دکمه ضبط ویدیو رو زدم :
+ آه. کوکی سلام . امیدوارم وقتی این ویدیو رو میبینی حالت خوب باشه و دیگ درد نداشته باشی . وقتی تو بیمارستان دیدمت که رو تخت بودی و بسختی نفس میکشیدی خیلی داغونم کرد. حتی برام سخت تر از زمانی بود که ترکم کردی و با نامجون .... آه ولش کن بیا راجع به خودمون حرف بزنیم. کوکی ما روزای فوق العاده ای رو باهم داشتیم حداقل من اینطوری فک میکنم .شاید من دوس پسر خوبی برات نبودم .میدونم که من لیاقتتو نداشتم و برات کافی نبودم ولی من تمام عشقمو برات گزاشتم .. تو همه چیزم بودی و من همیشه برات جنگیدم ... من برای تو از زندگیمم میگذرم و اینو چیزی جز عشق نمیدونم . دوست دارم . امیدوارم بازم یه جای دیگه ببینمت ولی قول بده زود به دیدنم نیای ... راستی برای هیچی خودتو سرزنش نکن. آروم زندگی کن و ازش لذت ببر. این تنها آرزویی که من دارم . برات یه ویدیو میفرستم. این مدت ویدیو هایی ازت دیدم که باعث شد قلبم از تپش وایسه. بنظرت من حق ندارم یه بار این کارو بکنم کوکی؟ معلومه که دارم خرگوش کوچولو. خدانگهدار بیبی بوی من.
ویدیو اول قطع کردم و دوربین رو دوباره روشن کرد . یه نما قشنگ از چیزی که میدیدم و بعد بومممم پایان همه چیز....کوک:
به هوش اومدم . یه نامه کنار تختم دیدم.. فورا برش داشتم و شروع کردم به خوندن
+عشق کلی ترین کلمه ای بود که من تو زندگیم شنیدم. زیباترین معانی توی دل این حرف نهفته شده. میشه گفت عشق فقط یک چیز نیست. اون حاصل علاقه شدید قلبی، مهربانی، اعتماد، حمایت، وفاداری و خیلی چیزای دیگس. میدونی این کلمه خیلی ظریف و شکنندس. درست مثل بال های یه پروانه. کمبود هرکدوم از این معانی نهفته، عشقو در هم میشکنه و اونو تبدیل به fake love میکنه. امیدوارم بار بعدی که از این کلمه استفاده میکنی بیشتر به حرفام فکر کنی.
امضا(کسی که عاشقت بود)
صورتم از اشک خیس شده بود. نفسم بالا نمیومد . تهیونگ دیگه دوسم نداره...
چراغ گوشیم علامت میداد که پیامی برام اومده .. تهیونگ برای چیزی فرستاده بود.
دوتا ویدیو
نمیدونم بعد دیدن اینا نفس کشیدم یا نه ولی خوب میدونم که تمام زجری که میکشم حق ادم عوضی مثل من بود. من باید زجر میکشیدم و جای خالیشو تا اخر عمرم تو قلبم حس میکردم.
آروم بخواب خرسی کوچولوی من.
YOU ARE READING
Fake Love
Fanfictionتهکوک تهیونگ و نامجون از سهامداران یک شرکت بزرگ هستند و باهم رقابت زیادی دارند و این مسئله اتفاقاتی رو طی داستان رقم میزنه.