Part 8

43 6 0
                                    

دو ماه بعد
نوتیف گوشیم به صدا در اومد. اول بهش اهمیتی ندادم حوصلشو نداشتم. ولی یهو قلبم به تپش افتاد . حس عجیبی بود . انگار بدونم ک چیز مهمیه. سمت گوشی رفتمو دیدم ک نوتیف اینستا کوک بود . قلبم از تپش وایساد... اینستا رو باز کردم و پست کوک رو دیدم . کوک. نامجون. اونا باهم بودن. کوکی تو داری میخندی . خوشحالی عشق من؟ با این مرد خوشحالی؟
بلند هق هق میکردم و به ویدیوشون نگاه میکردم . اون منو فراموش کرده .. داره از عشق جدیدش لذت میبره.
اینجور وقتا چی بیشتر از همه یه دیوونه رو اروم میکنه؟ اره قرص ... الکل .. خواب. اینا شدن کار هر روز من .. یه دائم الخمر داغون .. از خونه ام بیرون نمیومدم . برام مهم نبود چیزی برای خودن باشه یا نه من میلی به چیزی نداشتم ...
ی روز از شرکت باهام تماس گرفتن . وکیلم گفت ک اگر بخوام ادامه ندم میتونه سهاممو بفروشه . بدون فکر قبولش کردم .. دیگ نمیخواستم هیچقوت اونجا برگردم . فکر اینکه کنار هم ببینمشون از هر دردی بدتر بود ...
دو هفته بعد از فروش سهام فهمیدم خریدارش نامجون بوده . این یعنی رسما دیگ شرکت برای اون شده بود . این یعنی همه چی برای اون بود . من باخته بودم. زندگیمو. عشقمو. خودمو. امیدمو . من همه چیو باخته بودم ...
وقتی نامجون کل اون شرکت و برا خودش کرد بازی عوض شد ...

کوک:
رابطه منو نامجون خوب بود . اروم بود همه چی . مث همه زوجا کار میکردیم کنار هم غذا میخوردیم . گاهی سکس میکردیم . منم راضی و اروم بودم از اینکه دوسم داره خوشحال بودم.
همه چی از بعد خرید شرکت عوض شد ... نامجون و رفتارش کم کم تغییر کرد. اول از همه احترام بینمون از بین رفت اون سر هر چیز کوچیکی باهام دعوا میکرد اصلا براش مهم نبود چی باشه و فقط به یه بحث الکی ادامه میداد. کم کم دعوا ها شدیدتر شدن. اون وسایل خونرو میشکست و و هر چی دلش میخواست بارم میکرد.
× مگه به تو احمق نگفتم فهرست حسابای شرکت باید دیروز برام ایمیل میشد . کری یا خودتو ب کر بودن زدی؟ هااااا؟ چرا جوابی نمیدی . چرا مثل ی اشغال بی ارزش اونجا وایسادی و منو نگاه میکنییییی
-بس کن نامجون انقد سر من داد نزن
× و اگه بس نکنم تو میخوای چه غلطی کنی ها؟ گوشامو بخاطر صدای بلند داد زدنش و شکستن ظرف گرفتم ... دیگ تحمل نداشتم
-وگرنه من از اینجا میرم
×اه خدای من چه تهدید بزرگی ... فک کردی من برات اصلا ارزشی قائلم؟ ها نکنه فک کردی عاشقتم... چطوره خوب اون کله پوکتو بکار بندازی ... تو فقط ی ابزار بودی واسه من .. واسه ضعیف کردن اون غول بی شاخ و دم عوضی تو اون شرکت . مستر فاکینگ کیم تهیونگ ... میدونستم ک چقد دوست داره و قرار با نداشتنت نابود بشه
پوسخندی زد و من بهت زده حرفاشو میشنیدم
-اشغال عوضی ازت متنفرم
× تو لنتی چه حرف مفتی از دهنت در اومد هااااا
سمتم اومد و دستمو گرفت و پیچوند و با صورت روی میز خوابوندم . صورتمو به میز فشار میداد و داد میزد
× فک کردی کی هستی ها ...فک کردی من مثل اون دوس پسر دیوونه عاشقتم که در به در دنبالت بگردم . تو یه تیکه اشغالی و من جز یه سوراخ چیزی ازت نمیبینم
دستامو پشت کمرم بین دستاش قفل کرد و به میز فشارم میداد با پاهاش پاهامو از هم باز کردو شلوارمو پایین داد دیکشو از شلواش بیرون اورد و فورا واردم کرد... از درد ناله میزدم .. سوزش پارگی ورودیم با ضربه هاش بیشتر میشد... فقط میخواستم کام کنه و از شرش راحت بشم ولی با حرفش خشکم زد

×چطوره دوس پسرت به فاک رفتنتو ببینه و بیشتر لذت ببره ها؟.
موبایلشواز جیبش در اورد و شروع کرد ب فیلم گرفتن .. وقتی فیلمو شروع کرد انقد ضربه هاش شدید و عمیق شده بودن که از درد داد میزدمو خودمو بیشتر به میز فشار میدادم .. از طرف دیگ عضوم به لبه میز کشیده میشد و درد اون بیشتر از قبل پاهامو سست میکرد. فیلمو قطع کرد و گوشیش رو روی مبل پرت کرد و با ضربه های سریع و محکم اخر توم کام کرد.. پرتم کرد رو زمین ... شلوارشو بالا کشید و گفت
× هری .... حالا میتونی گورتو گم کنی
خودمو به سختی بلند کردم .و شلوارمو پوشیدم.. بدون اینکه فکر کنم گوشیمو برداشتمو از خونه زدم بیرون.

ته:
ساعت یازده شب بود ک نوتیف گوشیم مثل برق از جا بلندم کرد .
کیم نامجون
این مرتیکه چطور جرات کرده به من پیام بده . چت رو باز کردم و دیدم که یه ویدیو فرستاده . ویدیو رو پلی کردم ولی ..... دیگ نفهمیدم چی شد ... گوشیو تو دیوار کوبیدم و داد میزدم مشتمو محکم به آینه های خونه و دیوار میکوبیدم . هر چیزی دورم بود و شکستم ... خورده شیشه ها توی پام فرو میرفتن ولی هیچی حس نمیکردم . فقط داد میزدم ...
+ کثافتتتتتت... آشغاااال ... دست لجنتو از عشقم بکش کنارررررر
سمت اتاقم رفتم خواستم اسلحمو بردارم و برم و یه گوله تو مخش خالی کنم .ولی نه... صبر کن ته... میخوای بزاری انقد راحت بمیره ؟ اونم بعد این همه عذاب ؟

Fake LoveWhere stories live. Discover now