پسر به آرومی جلو اومد و درحالی که از ارتباط چشمی امتناع میکرد با صدای گرفته ای گفت:_ های ته هیونگی!
قلب تهیونگ از شنیدن دوباره ی مخفف اسمش از زبون پسر بعد از چهار سال هیجان زده به تپش دراومد، ولی بر خلاف قلبش صورش اخمی کرد و گفت:+ سلام آقای جئون!
کوک از لحن سرد ته به خودش لرزید.
ته ته دیگه اون رو کوکی صدا نمیکرد!
یعنی انقدر دوست مضخرفی بود؟نمیدونست چطور این جو سرد رو گرم کنه.
لب باز کرد و گفت: _شنیدم که برگشتی! تبریک میگم.صدای کوک ترکیبی از غم و خجالت زدگی و دلتنگی بود.
دروغ بود اگه تهیونگ میگفت که دلش برای تنها دوستش تنگ نشده!اما ته هیچ وقت نمیتونست باز هم اون پسرک رو اذیت کنه.
نمیخواست با گرم گرفتن و نزدیک شدن بهش باز هم مثل چهارسال گذشته باعث آزارش بشه.جواب داد:+ چیزی برای تبریک وجود نداره!
کوک که حس میکرد قلبش داره مچاله میشه، زیر لب گفت:+یعنی انقدر از اینجا متنفری؟!
نمیتونست خودش رو درک کنه..!اون به طرز خیلی بدی بدون دلیل ترک شده بود ولی باز هم اومده بود تا دوباره ببینتش!
چرا انقدر دیدن چشم های سرد تهیونگ درد داشت؟
تهیونگ جوابی به حرف کوک نداد و بی توجه به اون مشغول ریختن پرونده هاش داخل کیفش شد.
جانگکوک به خودش قول داده بود که این آخرین باریه که به پسر نزدیک میشه.اون نمیتونست این شب رو باز هم تنهایی بگذرونه...یعنی نمیخواست..
و البته نمیخواست با نزدیک شدن به تهیونگ هم آرامشش رو از بین ببره!لبش رو گزید و با کمی تردید گفت:+هیونگ! میشه..میشه امشب رو با من بیرون بیای؟
دید که لحظه ای تهیونگ به طرفش برگشت اما چیزی نگفت.کوک باز هم اصرار کرد.
"_نمیخوام رابطمون رو مثل قبل کنم نگران نباش! اما میشه امشب رو کنارم باشی؟
کمی مکث کرد و ادامه داد:" از تنهایی خسته شدم.."
ته کیفش رو برداشت و به سمت در رفت،گفت:+عادت میکنی کوکی!همه چیز عادی میشه.
به خاطر شنیدن'کوکی" از زبون تهیونگ بغض کرد.تهیونگ با خودش فکر کرد که کاش میتونست به پسر آسیب دیده ی مقابلش بگه که چرا ازش فاصله گرفته.
کاش میتونست به کوک بگه که چهار سال دوری و ندیدنش چقدر سخت گذشته.کوکی جلو رفت و آستین تهیونگ رو گرفت.
نگاه ملتمسش رو به نگاه یخی ته دوخت و گفت:_خواهش میکنم ته! امشب میشه آخرین شبی که منو نزدیک خودت میبینی! فراموش کردی امروز چه روزی بود مگه نه؟ بهت حق میدم ولی..ولی لطفا یه امشب بیا نوشیدنی بزنیم!
YOU ARE READING
𝐏𝐀𝐈𝐍!
Fanfictionتهیونگ پسری که از بیماری چند شخصیتی رنج میبره بعد از چهار سال دوری از اطرافیانش وقتی که حالش کمی بهتر میشه به سئول برمیگرده و به همراه برادرش جیمین برای نابودی بلک سوان میجنگه! دریغ از اینکه بدونه بلک سوان... °ژانر: جنایی، رمنس، اسمات، روانشناسی،مرم...