بچه ها این آپ نیست ولی بخونینش.
مربوط میشه به اون شب تولد کوک که رفت و توی دفتر دادستانی تهیونگ رو ملاقات کرد.
همینطوری دلی نوشتمش:)
___________________________________________
TAEHYUNG' POV:
سرمو به سمت در برگردوندم
با دیدنت توی چهارچوب در جا خوردم.
تو...
تو واقعا..
قلبم از خوشحالی دیدنت قصد جیغ کشیدن داشت.
اما عقلم اجازه ی شادی کردن نمیداد.
اجازه نمیداد برای دیدنت بعد از چهار سال خوشحال باشم.
به نظر میرسید که خسته ای.
چشم های گرد و همیشه درخشانت با لایه ای از غم پوشیده شده بود.
لبخند کمرنگی روی لب هات نشونده بودی.
اما من میتونستم بغض خونه کرده توی گلوت رو ببینم.
میخواستم جلو بیام و زخماتو ببندم.
زخمایی که خودم بهت دادم.
میخواستم جلو بیام و قلب شکسته ات رو درمان کنم.
قلبی که خودم شکسته بودم.
از چهارچوب در فاصله گرفتی تا به سمتم بیای.
نگاهمو ازت گرفتم و تظاهر کردم دارم بی توجه بهت به کارم ادامه میدم.
صدام کردی.
با سردی بهت نگاهی انداختم.
میدونستم بار دیگه ترکی به قلب شکسته ات اضافه کردم.
لبخند کمرنگِ روی لب هات، خشک شد.
میدونستم طاقت چشم های یخی من رو نداری.
میدونستم چشم های سردم نقطه ضعفته.
من خیلی بی رحم بودم که با دونستن این ها باز هم بهت بیتوجهی میکردم؟!
نه کوکیِ من.
من بی رحم نیستم.
من با هر بار شکستن قلبت خودم نابود میشم.
من باید توی زندانی که خودم ساختم تنهایی زندگی کنم.
پس مجبورم اینطوری از خودم برونمت.
چشم های معصوم و نا امیدت در پی پیدا کردن ردی از خوشحالی از چهره ام بود.
با صدای آروم و گرفته ات زمزمه وار گفتی: ته هیونگی.. میشه امشب رو پیشم باشی؟!
قلبم با شنیدن صدای لطیف و آرومت به تپش افتاد.
اما امان از چهره ی بی تفاوت و سردم.
ادامه دادی: از تنهایی خسته شدم. فقط همین امشب پیشم باش! لطفا.
با صدای بی تفاوتی جواب دادم: عادت میکنی کوکی. همه چی عادی میشه!
میدونستم که چقدر دلتنگ این هستی که کوکی صدات کنم.
لبخندِ چشم هات رو دیدم..!
اصرار کردی: امشب میشه آخرین شبی که میبینمت. بهت قول میدم!
من متعحب بودم از اینکه چطور میتونی باز هم به پیش کسی که اینطور بهت ضربه زده برگردی!
نمیفهمیدم دلیل اصرارت چیه!
اوه صبر کن.
امشب چه تاریخیه؟!
آره..
امشب
25 نوامبره..
امان از ذهن فراموش کار من...!
چطور تونستم تولد زیباترینم رو فراموش کنم؟
YOU ARE READING
𝐏𝐀𝐈𝐍!
Fanfictionتهیونگ پسری که از بیماری چند شخصیتی رنج میبره بعد از چهار سال دوری از اطرافیانش وقتی که حالش کمی بهتر میشه به سئول برمیگرده و به همراه برادرش جیمین برای نابودی بلک سوان میجنگه! دریغ از اینکه بدونه بلک سوان... °ژانر: جنایی، رمنس، اسمات، روانشناسی،مرم...
