" Funeral "
" مراسم خاکسپاری "
*** توجه : من راجب مراسم تدفین یا همون خاکسپاری کره ای تحقیق کردم و از اونجایی که خیلی پیچیده و طولانی بود تصمیم گرفتم مراسم آمریکایی رو جایگزینش کنم. ***
" ۳ نوامبر ۱۹۹۷ "
-هیونگ بیدار شو...هیونگگگگ
پسر کوچیکتر صدا زد و آروم بدنش رو تکون داد تا بیدار بشه . تهیونگ به زور لای چشماش رو باز کرد قبل هرچیزی به ساعت کنار تختش نگاه کرد.
_محض رضای خدا کوک ساعت ۷ صبحه !
صداش حتی بم تر از حالت معمولیش بود و باعث شد کوک برای یه لحظه خشکش بزنه ولی سریع به خودش اومد و دوباره تکونش داد
-امروز خاکسپاریه هیونگ کلی کار داریم ...بیدار شو دیگه
به ناچار چشماش رو باز کرد و روی تخت نشست . به جونگکوکی که سرحال کنار تخت ایستاد بود نگاه کرد .این بچه چطوری این ساعت صبح انقدر انرژی داشت ؟
-صبح بخیر تهیونگی هیونگ !
و لبخند خرگوشی زد . تهیونگ بخاطر شنیدن لفظ تهیونگی لبخند زد و از تختش پایین اومد_صبح بخیر بانی !
در حالی که سمت سرویس توی اتاق می رفت تا صورتش رو بشوره جوابش رو داد. وقتی بیرون اومد جونگکوک دیگه تو اتاقش نبودبه سمت آشپزخونه رفت و پسر کوچیکتر رو اونجا دید که داشت میز صبحانه رو میچید
جفتشون پشت میز نشستن و مشغول خوردن شدن
_خب میشه بپرسم چرا ۷ صبح بیدار شدیم اونم وقتی که ساعت ۱۲ خاکسپاریه؟
کوک یکم از قهوه اش رو خورد
- چون کلی کار برای انجام دادن داریم. هیونگ من تا حالا تو هیچ مراسم خاکسپاری نبودم وقتی پدرم فوت شد خیلی بچه بودم و راستش الان واقعا استرس دارم و نگرانمحق با جونگکوک بود. خودشم تا حالا مراسم های زیادی نرفته بود و خب این یکی خاص تر بود. مراسم پدرش بود !
_خب رشته دانشگاهیت چیه ؟
میخواست بیشتر با اون خرگوش کوچولو حرف بزنه و بشناستش. چیزای زیادی بود که دوست داشت راجبش بدونه-گرافیک
سرش رو آروم تکون داد
_پس وقتی درست تموم بشه میتونی تو شرکت خودمون کار کنیجونگکوک تایید کرد و لیوان رو توی دستش فشار داد .شنیدن لفظ شرکت خودمون براش عجیب بود و در عین حال بهش حس شیرینی میداد
هلدینگ کیم یه شرکت تبلیغاتی بود و خب یکی از موفق ترین شرکت های تبلیغاتی توی سئول بود اونا با برند های معروف و بزرگ همکاری کرده بودن .
بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن آشپزخونه به کمک همدیگه توی پذیرایی رفتن و مشغول مشورت راجب مراسم شدن.
BẠN ĐANG ĐỌC
Miracle [BTS AU]
Fanfictionجونگکوک کل زندگیش رو سختی کشیده بود . وقتی ۱۷ ساله بود توی کافه معجزه مشغول به کار شد. صاحب اون کافه اسمش رو معجزه گذاشته بود چون باور داشت اونجا معجزه اتفاق میوفته. این معجزه ها قرار بود برای جونگکوک هم اتفاق بیوفته ؟ کاپل اصلی: تهکوک / یونمین کا...