Shot Buddies
- از سایه ها بیا بیرون بینی
هیونجین همونطور که با دوربین اسلحهی اسنایپش، همه طبقات کارخونه متروک رو از نظر میگذروند، گفت.
سنگینی اسلحه باعث شده بود ماهیچههای بازوهاش، که مثل اثر هنری تراش خورده به نظر میرسیدن، به خوبی از لباس بدون آستینش مشخص باشه.
تفنگ نیمه اتوماتیک ضد زره، قرار بود جایی از بدن دوست و همتیمی قدیمیاش رو هدف قرار بده و زندگی رو از همون نقطه از وجودش بیرون بکشه.
میدونست دوست قدیمیاش که حالا در جبهه مقابلش قرار داشت، به راحتی تحریک میشه. روی همین حساب کرده بود؛ روی تک تک عصب های اون پسر کوتاهتر و عضلانی راه میرفت، تا اون رو از سایهها و جایی که مخفی شده بود بیرون بکشه.
- زود باش بین بین... من که کل روز رو وقت ندارم. قول میدم زیاد طولش ندم دوستِ هابیت من! فقط یه سوراخ قشنگ، بین اون دوتا ابروی گره خورده. اینقدر ترسو نباش!
به خوبی و با هر حرفی که با بیخیالی عمدی میزد، میدونست که دوست قدیمیاش کاملا تحریک میشه. و بالاخره برای دریدن گلوی هیونجین، از مخفیگاهش فاصله میگیره.
مطمئن بود تو درگیری تن به تن با چانگبین هیچ شانسی نداره، اگه زودتر پیداش نمیکرد، اون پسر وحشی هیونجین رو تو خون خودش غرق میکرد. اون حتی با دست خالی هم خطرناک بود؛ چه برسه به تپانچه برتا پی اکس۴ که الان بین انگشتهاش جا خوش کرده بود. و البته، اون خنجری که توسط خون زبدهترین سربازایی که بخت یارشون نبود و دست چانگبین بهشون رسیده بود، رنگین شده بود.
- تیک تاک بینی، زمان داره میگذره
مکثی کرد و با دوربینش، طبقه چهارم رو هم از نظر گذروند. هنوزم نمیتونست پیداش کنه، کلافه شده بود اما نباید این تو صداش مشخص میبود.
- دوست کوچولوی من بیا با واقعیت روبه رو بشیم؛ اون سایه ها زیاد کمکت نمیکنن.
چانگبین بین شیار های دو دیوار که راه رویی برای عبور لوله های گاز بودند، پناه گرفته بود. به خوبی از مهارت بالای بهترین تک تیرانداز تیمشون آگاه بود. یک خطا، فقط یک خطا کافی بود تا سوراخی مهمان پیشانیش بشه.
تپانچه اش رو با دست راستش گرفته و به سینه اش نزدیک تر کرده بود.
با دست چپش خشاب های باقی مونده که روی کمربندش قرار داشتن رو لمس کرد. هر خشاب شامل ۲۰ گلوله ۱۹ میلیمتری بود. چانگبین به بهترین شکل استفاده از تفنگ های کمری رو یاد گرفته بود.
در نبرد های تن به تن، همیشه حرف اول رو میزد. اون مانند افعی که چمباتمه زده و فقط منتظر یک غفلت از سمت شکارشه، منتظر میموند. سپس در بهترین فرصت مثل ماری از جاش میپرید و دندونای زهرآلودش رو تا مرز استخوان شکارش فرو میبرد.
YOU ARE READING
𝙨𝙩𝙧𝙖𝙮 𝙆𝙞𝙙𝙨' 𝙨𝙩𝙤𝙧𝙞𝙚𝙨
Fanfiction𓍯 SKZ oneshots ◌ ◌این بوک شامل وانشات، مولتی و سناریوهایی از گروه استریکیدزه 𓂃