•8•

547 157 114
                                    

                            ••••••••••

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

                            ••••••••••

روی صندلی فلزی میشینه و همزمان با صدای بلند اهنگ beast که بهش هیجانِ هیولا بودن رو منتقل میکنه، با گذاشتن چندتا گاز استریل روی سرپنجه هاش، باند بوکسش رو دور دستش میپیچه. با ریتم اهنگ سرش بالا پایین میره و سعی میکنه با دقت باند رو محکم تر بپیچه. همه ی مبارزاتش براش هیجان انگیزن؛ نمیذاره فکر اینکه این مبارزات هیچ کدوم قدمی به هدفی که یه زمانی رویاش بود، نزدیکش نمیکنه، ناراحتش کنه. تقدیرش اینطور رقم خورده و حالا میخواد از این فرصت های کوچیکش استفاده کنه تا حس مبارزه های رسمی AFC رو داشته باشه.. کی اهمیت میده که این فقط یه مبارزه ی زیرزمینی توی مراکز شرط بندی برای گذروندن وقت یه سری ادم پولداره؟ مهم اینه که میتونه مبارزه کنه.. و حتی به اینکه چه مدت دیگه میتونه به همین مبارزه های خیابونی کوچیکش هم ادامه بده، فکر نمیکنه
لبخند تلخی میزنه، یه نفره نمیتونه دستکش دومش رو دستش کنه و سعی میکنه با دندون چسب دستکشش رو باز کنه که دستکش آبی رنگ از دستش کشیده میشه

-: هی ریان... مگه نگفته بودی نمیای؟

لبخند پهنی تحویلش میده؛ دیدنش خوشحالش میکنه
+: من اگه نمیومدم توی احمق چطوری میخواستی اینو تنهایی دستت کنی؟

شونه ای بالا میندازه
-: میرفتم میگفتم یکی بیاد کمک و البته که دندونم میتونه کمک باشه

ریان، صندلی فلزی زهوار در رفته ای از گوشه ی مقابل اتاق کوچیک جلو میکشه و رو به روش میشینه ، دستکش دیگه اشم از دستش درمیاره و خودش از اول مشغول بستن باند های دستش میشه
+: اینطوری بستن بدرد عمه ات میخوره.

چرخی به چشم هاش میده و انگشت هاش باز بسته میکنه تا باندِ کِشی کامل روی دستش بشینه
-: یه دستی سخت بود خب.‌. درهرصورت اونقدرم مهم نیست، هست؟

مرد با چشم های آبی رنگ جدی اش بهش اخم میکنه
+: چرا لجبازی میکنی ؟ ها؟ نگفتم دیگه نباید مبارزه کنی؟ میفهمی این مبارزه ها برات خوب نیستن؟ تهش میخوای چی بشی یکی مثل من؟

دستش رو توی دستکش آبی رنگ قدیمی و داغونش که ریان براش نگه داشته فرو میکنه
-: میدونی که راه دیگه ای ندارم بعدشم‌.. مثل تو شدن بهترین گزینه اشه پیرمرد..حداقل تو توی بازی های رسمی یبار قهرمانی داشتی.. من تهش بتونم توهمین جاها مبارزه کنم

𝑺𝒊𝒍𝒆𝒏𝒕 𝑺𝒚𝒍𝒍𝒂𝒃𝒍𝒆𝒔Where stories live. Discover now