Part 8

94 30 8
                                    

سخن نویسنده : سلام گایز! حالتون چطوره؟ بفرمایید پارت هشتم اتیک... امیدوارم از خوندنش لذت ببرید...منتظر نظراتتون هستم...سعیده م!

*تولد پسر گلمون، گالفی هم مبارک*

___________________________________________

چمدون وسایل رو به دست گرفت و بی توجه به نگرانی های جیمز و آن به سمت در خروجی رفت.

راننده در رو براش باز کرد و لوکاس روی صندلی پشت نشست و راننده هم چمدون رو توی صندوق گذاشت و بی معطلی ماشین رو روشن کرد و از عمارت خارج شد.

جیمز و آن هم به هوای این که لوکاس قصد برگشت به آمریکا رو داره خیلی خودشون رو درگیر نکردند.

وارد فرودگاه شدند.

از راننده خداحافظی کرد و سریع به سمت گیت رفت و برای رفتن آماده شد.خوشبختانه یک ساعتی تا پرواز وقت بود و لوکاس ترجیح داد تو سالن انتظار بشینه.

عینک آفتابی رو روی چشمهاش زد تا کسی چهره اش رو نشناسه و براش دردسر نشه.

گوشیش رو از کتش بیرون آورد و برای گذروندن این تایم و سر نرفتن حوصله اش، به قسمت گالری گوشی رفت.

تو پوشه های مختلف گشت و با باز کردن پوشه ای که به اسم گالف سیو شده بود، لبخند گشادی زد.

عکس های مختلفی از گالف با پوزیشن های مختلف تو رده های سنی متفاوت، به روش باز شد. از وقتی کوچکتر و تو بغل آن بود تا وقتی که قدش بلند تر شده بود.

چشمهای کشیده ای که هیچ شباهتی به چهره و چشمهای خودش نداشت، رو با انگشت لمس کرد و تصور کرد که عکس جون داره و در حال نوازش پوست بی نقص برادرشه.

آروم به حرف اومد و درحالیکه با لبخندی روی لب عکس های گالف رو نگاه میکرد، گفت : کوچولوی من...دلم برات تنگ شده...تو کجایی؟ اون یارو گفت داره باهات کارهایی میکنه...عزیزدلم دارم دیوونه میشم... میخوام هر چه زودتر پیدات کنم...پیدات کنم و برت گردونم خونه...بعدم تو روی جیمز و آن وایسم و بگم من گالف رو دوست دارم...حتی برم و اجازه ات رو از عمو چانارونگ و عمه ناریسا بگیرم و بگم... عمو راضی هستید پسرتون که تا همین دو روز پیش برادر من بود بشه کسی که من می پرستمش؟ اصلا از عمو و عمه میپرسم که خوبه بهت بگم که تو برادر من نیستی و پسر چانارونگی؟ همون بچه ای که تو رودخونه گم شده بود، حالا پیدا شده؟ نمیدونم من اصلا نمیخوام تو ناراحت بشی...اصلا...اگه گفتن که نگم بهت، منم نمیگم و تا آخر عمر همون داداش لوکاست میمونم...گالفی جونم؟ طاقت بیار...لوکاس داره میاد دنبالت و هرجور شده پیدات میکنه و اونیکه دزدیدتت رو میکشه... نمیخوام بگم اونیکه بهت تعرض کرده چون خودم اونقدر عصبی و داغون میشم که نمیدونم وقتی اون حرومزاده رو ببینم بعدش ممکنه چه کارهایی انجام بدم... ممکنه بزنم تیکه تیکه اش کنم یا سرشو ببرم یا هرچیزی...

Attic (اتاق زیر شیروانی)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt