Part 9

99 28 41
                                    

سخن نویسنده : سلام گایز! حالتون چطوره؟ بفرمایید پارت نهم اتیک... امیدوارم از خوندنش لذت ببرید...منتظر نظراتتون هستم...سعیده م!

___________________________________________

گالف با شوک به صفحه مانیتور لبتاپ خیره شد و با دقت، ریز به ریز و جزییات فیلم رو بررسی کرد.چند بار فیلم رو از عقب پلی میکرد تا چهره پزشک متخصص که با کلاه و روپوش سبز رنگ پزشکی بالاسر هر بیمار میومد از بر شه.

چهره اون پزشک با چهره پدرش مو نمیزد و شباهت بیش از حدی به دکتر جیمز کاناوات، متخصص مغز و اعصاب و رییس بیمارستان بومرونگراد داشت و تنها تفاوتش، مشکی بودن موهاش بود که کمی ازش از زیر کلاه بیرون زده بود.

با بهت به چهره غمگین و گریون میو خیره شد و گفت : یعنی این واقعا بابا جیمزه؟ اون چیکار کرده؟ تو بخاطر خواهرت منو دزدیدی تا پدرم رو اینجوری نابود کنی؟ میشه بهم بگی تو گذشته چه اتفاقی افتاده؟

میو چشمهای گریونش رو به سمت گالف برگردوند و آروم گفت : ۱۸ سال پیش جیمز کاناوات تعداد زیادی از بچه های زیر سن قانونی که تحت پوشش یه پرورشگاه دور افتاده تو حومه بانکوک بود رو با امضا و پارتی بازی برای آزمایشات خودش خرید و در آخر، بعد از آزمایش
کلی دارو روی نمونه انسانی از اون بچه ها برای تجارت اعضای بدن استفاده کرد...اون بچه ها که کسی رو نداشتند پیگیری کنه و رییس پرورشگاه هم که با جیمز همکاری کرد...پس پرونده ای نداشت...اصلا کسی از وجود این ۵۴۶ بچه و مرگشون خبردار نشد...حتی منم اونجا مورد آزمایش قرار گرفتم....

و با پایین کشیدن شلوار مشکی راحتیش، گالف سریع چشمهاش رو بست و گفت : چته؟ چرا شلوارت رو پایین میکشی؟

میو : حتی جای زخمهاش روی بدنم مونده... ببین...

گالف چشمهاش رو ناچار باز کرد و با دیدن جای زخم های عمیقی که روی ران پای میو بود، شوک زده با دهان باز به پای میو خیره شد.

روی پای میو و با فاصله هر دو سانت جای زخم های بخیه، خراش های ریز و درشتی نقش بسته بود.

میو : وقتی خواهرم به اون وضعیت افتاد و برای اینکه ادامه ازمایشاتشون ناقص نمونه رسوندنش بیمارستان... من به هر جون کندنی خودمو از اون سلاخی خونه نجات دادم... فرار کردم تا پیدام نکنن..با مکافات تونستم رایلی رو از اون بیمارستان ببرم به جای دیگه و بعدش با هم بیایم روسیه و بعد هم که خودت در جریانی...

گالف برای چندمین بار، فیلم رو از اول پخش کرد و ریز به ریز رفتارها و حرکات پزشکی که شبیه به پدرش بود رو با دقت بررسی کرد.

راه رفتن، نحوه ایستادن و حرکات همزمان دستهاش تماما شبیه به جیمز کاناوات بود و گالف یقین پیدا کرد که دکتر جیمز کاناوات، پزشکی که تمام مردم اونو به درست کاری میشناختن قصد جون ۵۴۶ بچه بی پناه رو کرده بود. اون هم برای اهداف پلیدش...

Attic (اتاق زیر شیروانی)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang