بعد دیگه صدایی نیومد دیگه داشتم کنترلم رو از دست میدادم
تنها چیزی که ممکن بود ارومم کنه ... نه.... نه
من یک سال دیگه اون کار نمیکنم به خاطر جینا
نه ته نه
ولی نمیتونستم
رفتم تو دستشویی و اینه اونجا رو شکستم و یه تیکشو برداشتم
و شروع کردم به بریدن ساق دستام و رگم بعد از یک سال واقعا دردناک بود ولی این کار ارومم میکرد
هردوتا ساق دستم رو بریدم اونقدر بریده بودم که دیگه جایی نداشت همه جا خون بود و درد داشتم نای هیچ کاری رو نداشتم
Kook:
به نامجون هیونگ زنگ زدم
(نام:بله!؟
کوک:هیونگ الان چند نفر رو میفرستم اونجا دارو های ته رو بده بهشون برام بیارن
نام:کوک لطفا مراقب ته باش اون خیلی ضعیفه و بعضی اوقات به خودش اسیب میزنه
کوک:ناراحت نباش تو اتاقش چیز تیزی نیست)
بعد قطع کردم رفتم به ته سر بزنم
قفل در رو باز کردم رفتم داخل
زمین پر از خون بود
و...
و ته اون.........
دستاش......
سریع رفتم سمتش
کوک:ته!؟ ته بیب!؟ هوی ماشین رو اماده کنید زود
ته رو بغل کردم و سوار ماشینش کردم رفتیم بیمارستان ته همینجوری داشت خونریزی میکرد
رسیدیم بیمارستان رفتم تو
کوک:پرستار دکتر کمک
دکتر:بیارینش رو برانکارد سریع اتاق رو حاضر کنین اقای محترم شما همینجا بمونید
کوک:خوب میشه!؟ لطفا بگین که خوب میشه
دکتر:تمام سعیمون رو میکنیم باید امیدوار باشید
یونگی هیونگ و جیمین هم اومدن بیمارستان و به نامجون هیونگ و جین هیونگ زنگ زده بودن تا بیان
من با ته چی کار کردم با عشقم چی کار کردم
نامجون:عوضی من تورو میکشم
هیونگ یقم رو گرفت و یه مشت زد تو صورتم الان هیچی به جز ته برام مهم نبود
Namjoon:
یه مشت زدم تو صورت کوک جین منو ازش جدا کرد
نامجون:عوضی مگه نگفتم اون ضعیفه مگه نگفتم حواست بهش باشه ها!؟ ببین ببین چی کار کردی الان ته تو اتاق عمل به خاطر تو فقط به خاطر تو همش تقصیر توعه
صدای گریه جینا رو شنیدم رفتم بغلش کردم
نامجون:اخ دخترم گریه نکن زندگیم نگا دیگه دعوا نمیکنم ببین
جینا:دادا
داشت سراغ ته رو میگرفت جینا و ته خیلی بهم وابسته ان
نامجون:بابایی دادا چیزه.... اون......
جین:جینا دادا یه ذره مریض شده اوردیمش دکتر تا خوب شه
جینا:اوف اوف
نامجون:اره دادا اوف شده زود خوب میشه
و جینا دوباره شروع کرد به گریه کردن
دکتر از اتاق اومد بیرون
نامجون:دکتر حال تهیونگ چطوره؟
دکتر:حالش خوبه بریدگی ها سطحی بودن و به بعضی از رگاش که مهم نبودن اسیب زدن و به خاطر اینکه خون زیادی ازش رفته بیهوش شده فقط ببرینش پیش روانشناس اون خودزنی میکنه و این خیلی بده
نامجون:بله ممنون
ته رو از اتاق عمل اوردن بیرون و بردنش به بخش
کوک خواست بره پیش ته که جلوش رو گرفتم
نامجون:کجا با این عجله!؟ تو دیگه حق نداری به ته نزدیک بشی تو فقط بهش اسیب میزنی
کوک:هیونگ الان اصلا حالم خوب نیست پس بهتره تا کاری نکردم بری کنار چون دوست ندارم بهت اسیب بزنم
نامجون:درسته تنها کاری که تو بلدی اسیب زدن به دیگران
کوک:جین هیونگ بهتره با هیونگ صحبت کنی زیاد به پروپاچم نپیچه چون براش بد تموم میشه
🌈💜🌈💜🌈💜🌈💜🌈💜🌈💜🌈
سلام سلام من اومدم
ببخشید که تاخیر زیاد امتحانام زیاد و سختن به خاطر همین باید بخونم
ممکنه پارت بعد رو هفته دیگه اپ کنم
امیدوارم که خوشتون بیاد
و همچنین امیدوارم تا الان امتحانتون رو خوب داده باشین چون من چندتاشون افتضاح دادم 😅😅
و اینکه ممنون بابت نظراتتون و ووت هاتون 💜💜💜
YOU ARE READING
My Omega
Fanfictionmy Omega Couple:kookv.namjin.yoonmin خلاصه: جانگ کوک الفای اصیل زاده که فردی بسیار سرد و خشن که از پدرش زیاد خوشش نمیاد مادرش رو وقتی 13 سالش بوده از دست داده و پدرش تصمیم میگیره دوباره ازدواج کنه تهیونگ امگایی که از یه خانواده تمام الفا سر در اورد...