part ³⁰

660 120 168
                                    

Hyunjin

حسابی گند زدم نمیدونم اگه بفهمن تو این کار دست داشتم چجوری مجازاتم میکنن البته اینش مهم نیست فقط نگران اون توله سنجابم
_هیون گند زدی
سرمو محکم به میز کوبوندم و آهی از ته دل کشیدم

اون عوضی نگفت که قصدش آسیب زدن به جیسونگه و نباید انتظاری هم ازش داشته باشم که راستشو میگفت
از روی صندلی بلند شدم و از اتاقم بیرون رفتم
سمت اتاق کار اون پیر خرفت رفتم و درو با شدت باز کردم

سرشو بالا آورد و با اخم همیشگی نگاهم کرد
_در زدن بلد نیستی؟
با عصبانیت جلو رفتم و برگه های روی میزش رو پایین ریختم و پشت میزش رفتم و یقش رو گرفتمو از روی صندلی بلندش کردم
_میخوای با مینهو چیکار کنی
_چی داری برای خودت میبافی
به دیوار چسبوندمش و محکم تر لباسش رو توی مشتم گرفتم
_خودتو نزن به اون راه از کجا چوی دنیل رو میشناختی

_اول یقم رو ول کن
با حرص لباسش رو ول کردم و عقب کشیدم و به میز تکیه دادم
_میشنوم
_پس تو بودی که تو آخرین مأموریتش کمکش کردی
_جواب سوالی که کردمو بده
_اوکی چه عجله ای داری
_حتی اگه یه نقطش جا بمونه به همه لوت میدم اصلا هم برام مهم نیست که سر خودم چه بلایی میاد
_انقد تند نرو بچه،درباره اصیل زاده ها که میدونی و همون داستان معروف جادوگر و شیطان 
سرم رو آروم تکون دادم و منتظر بقیه حرفاش شدم
_مینهو یه آلفای اصیله که جادوگر سیاهی خیلی وقته دنبالشه جادوگر اصیل زاده های زیادی رو داره اما هیچ کدوم اونا انرژی که مینهو داره رو ندارن چرا که پدر مینهو هم یک اصیل زاده بود تا حالا به این دقت نکرده بودی که مادربزرگ هم یه آلفاعه و این یه شانس برای از بین بردن الهه ماهه اصیل زاده ای که پدرش هم اصیل زاده بوده
_این وسط چی به تو میرسه
_همون چیزی که دنیل دنبالش بود توهم میتونی تو این راه کمکم کنی جادوگر پاداش خوبی بهت میده

تکیم رو از میز گرفتم و سمت در رفتم
_شاید از مینهو بدم بیاد ولی هیچ وقت همچین کاری رو باهاش نمیکنم
از اتاق بیرون رفتم و درو محکم بستم

Minho

چند روزیه فکرم خیلی درگیره ناخداگاه یاد بچگیم و حرفای مادربزرگ افتادم گفت وقتی بزرگ تر شدم همه چیز رو بهم میگه اما نگفت و من موندم و یه دنیا سوال البته تقصیر خودمم بود هیچ وقت ازش نخواستم دوباره همه چیزو برام بگه
از این میترسم که همه چیز داغون تر از این بشه و از همه بیشتر نگران جیسونگم حتی یه ذره هم منو یادش نیست
و  این بدجوری میره رو مخم

از طرفی هم نگران اوضاع پکم قرار بود ماه دیگه آلفای جدید پک دره سیاه و جفتش برای جشن بیان به پکمون و چی داغون تر از اینکه نیستم و میزبان شون باشم نمیتونم جیسونگ رو با این حالش ببرم

_هی مرتیکه داری به چی فکر می‌کنی که توی خودتی
با صداش سرمو بلند کردم و به قیافه خواب آلودش نگاه کردم
_به مخ معیوب تو
_مخ خودت معیوبه عوضی
_فکر میکردم فقط منو یادت نیست مثل اینکه ادبتم فراموش کردی
_اینکه فحش میدم به خودم مربوطه،پاشو یه چیزی درست کن گشنمه
با دست به آشپزخونه اشاره کردم
_برو اونجاست

My silver omega/Minsung Donde viven las historias. Descúbrelo ahora