𝐸𝑝 13 [ 𝐸𝑛𝑑 ]

522 84 37
                                    

نمیدونست چند ساعت یا حتی چند دقیقه گذشته..
اما صدای ناله ها و نفس نفس زدنای زوج رو به روش هر از گاهی پلکای خسته و زیر چشم گود افتادشو بیشتر رنگ و لعاب میداد

-م..می...مینام..

هق هق های سویانگ و حتی لرزش بدنشو از بر بود.
قصدی برای کمک به اون زن و جیغ هایی که هر از چندگاهی بالا میرفت نداشت یعنی حتی جونی برای بلند شدن نداشت که بخواد حداقل برای اون بچه خرجش کنه!

مینام بیهوش بود.
این تنها فکری بود که لوهان میتونست از جسم نیمه جون برادرش بین پاهای همسرش تصور کنه
درخواست کمک سویانگ از پسری که بارها بهش گفته بود ته این انتقام کورکورانه برای حسادت و طمعی که انگار جزئی از این خانواده بود به جایی نمیرسه!
و نرسیدن به جایی رو با شکستگی لگنش و فشار ضعیف بچه ی توی شکمش برای به دنیا اومدن هربار براش با درد عمیقی قابل لمس بود

لوهان حتی نمیدونست چرا از جاش بلند نمیشه تا به اتاقش بره اما چشماش گرم شدن و درحالی که گوشه ی کاناپه تو خودش جمع شده بود پلکاشو بست.
تصویری که انگار منتظر عمیق شدن جسم خسته اش بود تا پشت پلک هاش بسته بشه واقعا عجیب بود.
لوهانی که بچه ی بین دستاش برای پایین اومدن تقلا میکرد.
حتی نمیدونست دست هاش به چه دلیل این قدر محکم دور بچه ی تقریبا یک ساله ی تو بغلش حلقه شدن اما لوهان میتونست خودشو از دیدی سوم شخصی که یه گوشه نشسته بود و به پایین گذاشتن بچه توسط دستای جسمی که به شدت شبیه خودش بود ببینه.

اون دختر کوچولو که شباهت عجیبی به خودش داشت زانوهاشو روی چمن ها قرار داده بود و برای بلند شدن روی پاهای لاغرش دستاشو سمت لوهان دراز کرده بود و با همون چندتا دندونی که داشت درمقابل گرفته شدن دستاش لبخند شیرینی زد

لبخندی که انگار نور عجیبی رو به صورت لوهان داده بود‌
دیدن این لبخند و کشش اشنای صورتش باعث شد به شدت تعجب کنه اما با صدای جیغی که انگار باعث اشکی شدن چشمای اون بچه شده بود از خواب بیدار شد و شروع کرد به نفس نفس زدن.

سویانگ همچنان درحال درد کشیدن بود و مینام بین اون همه شیشه خورده و احتمالا سر و صورت و بینی شکسته خودش و به همسرش رسونده بود و از کریس مستی که با وجود تموم کردن شیشه هیچ اثری از مستی درش دیده نمیشد التماس و طلب بخشش میکرد.

نمیتونست قدم هاشو کنترل کنه
شبیه موجود بی اختیاری شده بود که هیچ اراده ایی روی حرکاتش نداشت و در کم ترین زمان ممکن از جاش بلند شد و خودشو به وونهو رسوند و ازش خواست پزشک خانوادگی که وظیفه ی جمع کردن بدن اش و لاش خودش بود و خبر کنه.

سنگینی نگاه کریس و نگاه مادرانه؟!
نسبت دادن این حس و این نگاه به شخص رو به روش بهش این حسو میداد که باید عمیق ترین لبخند عمرشو بزنه اما با همون چشمای خسته منتظر ایستاد تا وونهو تماسشو قطع کنه و سمت سویانگ بره.

Can You Hold Me?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora