part¹⁰~𝐌𝐞𝐞𝐭𝐢𝐧𝐠~

405 98 54
                                    

*جزیره برف قرمز*

با احساس ایستادن کشتی چشماشو باز کرد و به سقف چوبی بالای سرش زل زد
کمی که گذشت متوجه شد توی کشتیِ
به پهلو شد و به نیم رخ امپراتور زل زد
حسش نسبت به مرد عجیب بود
دوستش داشت
شدیداً دوستش داشت
فکر میکرد عاشق مرد شده
ولی کم کم متوجه شد حسش فرق داره
حسش مثل عاشقا نبود
دوستش داشت ولی عاشقش نبود
حس نزدیکی میکرد به مرد
حس زیبایی بود
از اهمیت دادنای امپراتور لذت میبرد
ولی حسش فرق داشت
عجیب فرق داشت
به پشت خوابید و به سقف زل زد
-حسم بهت چیه امپراتور؟!

•••

همانند هرزه ها در زندان به زنجیر کشیده میشد ولی مانند شاهدخت باوقاری خم به ابرو نیاورد
به چشمان آتو زل زده بود
گویا فکر زن درگیر بود
وقتی سربازان زندان رو ترک کردند
آتو نزدیک ساحره شد
کنارش ایستاد و به نیم رخ جادوگر نگریست

_حقیقت داشت؟!

پوزخندی مهمان لب های همیشه سرخ دالزی شد

+خیانت ملکه مادر؟!...البته که حقیقت داره

_چی شد؟!حقیقت رو بهم بگو ساحره

دالزی تلخند زیبایی زد و با چشمان به اشک نشسته اش به آتو نگاه کرد

+کسی قرار نیست حرف جادوگری مثل من رو باور کنه

آتو متعجب از بغض دالزی چشمانش را گشاد کرد
کمی بعد به یاد قدیم دستشو دور کمر زن گذاشت و لبخند زد

_برای من بگو..می‌خوام فارغ از تمام کینه ها اینبار رو به شنیدن حرفای دوست قدیمیم بشینم دالزی.....

•••

به اخم کیوت بین ابروهای پری دریاییش نگاه کرد

+اخم کردی پریزاد؟!
_نمیخوام برم به اون جزیره نفرین شده

به شیرینی پری لبخند زد

+چرا پریزاد من؟!

لپ های همیشه سرخ جین سرخ تر شد

_ازش خوشم نمیاد..

آراِم دستشو زیر چونه پسرک گذاشت و سرشو آروم به سمت خودش برگردوند

+نمی‌دونم الان وقتشه یا نه...ولی...

_چیزی میخوای بگی

آراِم به پسرک نگاه کرد و لبخند زد
نفس عمیقی گرفت

+من هیچوقت نفهمیدم عشق و دوست داشتن چه شکلیه،چه مزه ایه،بو داره؟!رنگ چی؟!برای کسی که تا چشم باز کرد بین کلی دزد و قاتل بود معشوقه فقط شمشیرشه..

~𝚈𝙸𝙽☯︎𝚈𝙰𝙽𝙶~Where stories live. Discover now