‌part¹³~moon~

373 88 24
                                    

تهیونگ جونگکوک غرق در عرق رو به خودش نزدیک تر کردپسرک هذیون گویان اشک می‌ریختتهیونگ بینیشو بین موهای خیس پسر فرو برد و عطرشو به ریه هاش هدیه دادبعد از سالهابالاخره پیداش کرده بودزمستون به پایان خودش می‌رسیدآخرین دونه برف زمین رو لمس کرده بودمعشوقه...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

تهیونگ جونگکوک غرق در عرق رو به خودش نزدیک تر کرد
پسرک هذیون گویان اشک می‌ریخت
تهیونگ بینیشو بین موهای خیس پسر فرو برد و عطرشو به ریه هاش هدیه داد
بعد از سالها
بالاخره پیداش کرده بود
زمستون به پایان خودش می‌رسید
آخرین دونه برف زمین رو لمس کرده بود
معشوقه ممنوعه پسر وزیر دارایی دوباره در آغوشش بود
سالها پیش
زمانی که تهیونگ و جونگکوک به عنوان ارباب و خدمتکار کنار هم بودن
ارباب جوان عمارت کیم بزرگ
قلبشو به پسرک معصومش می‌بازه
اولین بوسه
اولین برف سال
اولین آغوش
اولین اعتراف
زمستونی که با عشق آغاز شد
زمستون بدشگونی که پایانی جز جدایی نداشت
زمانی که ارباب بزرگ تهیونگ رو به اتاقش فرا خواند
زمانی که تهدیدش کرد به مرگ معشوقه کوچکش
تهیونگ مجبور شد از جونگکوکش بگذره
اما نه برای همیشه
تهیونگ پسرکشو به دستای دوست و دشمنش سپرد
ولی قسم خورد
قسم خورد با افتادن آخرین کریستالِ آخرین برف سالی که ماه و خورشید با هم یکی بشن
و تمامی آدمیان به نظاره معاشقه آن دو بنشینند
معشوقه اش را در آغوش بگیرد

+ته ته

با بغض به آسمون شب چشمای کوک خیره شد

_بالاخره پیدات کردم کوک‌آ

••

جیمین با لبخند تلخی شونه کاپیتان رو فشرد

_پس اونم دلش برای من تنگ شده بود

×بیشتر از چیزی که فکر کنی

کاپیتان لبخند دردناکی زد
شنیده بود
لحظه لحظه لحظات دردناک امپراتور را
از گریه های مخفیانه اش
از گوشه گیر شدن و خشن شدنش
از دردهایی که ملکه بهش میداد و اون تحمل میکرد
شنیده بود

_چرا ملکه این کار هارو می‌کنه
جاسوس هام اطلاعاتی بهم دادن
اینکه ملکه قصد جون امپراتور رو داره
این درسته ؟!

جیمین با نفس عمیقی سرشو خم کرد
و لبشو گزید

_ولی چرا پیشکار پارک
چرا ملکه حتی به پسر خودش هم رحم نمیکنه
ملکه دنبال چیه؟!

~𝚈𝙸𝙽☯︎𝚈𝙰𝙽𝙶~Donde viven las historias. Descúbrelo ahora