part¹⁶~𝐃𝐞𝐚𝐭𝐡~

262 73 43
                                    

~شیلا~

_امپراتور،کاپیتان

فرمانده زمزمه کرد و به رسم ادب تعظیم کرد

+فرمانده آتو از دیدار دوباره ات واقعا خرسندم

_سرورم،من تا پای جان آماده خدمت گذاری به شما هستم

امپراتور لبخندی زد و زمزمه کرد

+تونستی به قصر نفوذ کنی ؟!

فرمانده سرشو بلند کرد

_بله سرورم.....

×خب

کاپیتان مداخله کرد و توجه فرمانده رو جلب کرد

_ قربان جاسوس های من اطلاع دادن که ملکه نقششو شروع کرده
و اینکه....

فرمانده اطرافشو با نگاهش رصد کرد و خودشو روی میز جلو کشید

_ ملکه به وزیر اعظم دستور داده امپراتور رو پیدا کنه

جانگ اخماشو توی هم کشید

×نفهمیدی برای چی دنبال امپراتور هستن ؟؟

زن اخماشو توی هم کشید
از نقشه پلید ملکه خبر داشت
ملکه ای که حتی به فرزند خودش هم رحم نمی‌کرد

_سرورم،کاپیتان جانگ

هر دو مرد رو مورد خطاب قرار داد

_ملکه قصد دارن برای بدست آوردن الماس فرزندشون یعنی امپراتور رو قربانی کنند

چشم های جانگ از این همه بی رحمی ملکه گشاد شد
و لبخند تلخی روی لب های یونگی نقش بست

فرمانده زن به دو مرد روبه روش چشم دوخت

_نقشه چیه سرورم؟!

جانگ نگاهشو به زن داد

+در اولین مرحله باید ملکه رو....

خودشو روی میز جلو کشید

+بکشیم....

•••

دالزی نگاه غمگینی به جیمین کرد

+دوستش داری؟!

جیمین چشماش از تعجب گرد شد و با اضطراب جواب داد

_نه....من؟!...کی گفته؟!

دالزی خندید

~𝚈𝙸𝙽☯︎𝚈𝙰𝙽𝙶~Où les histoires vivent. Découvrez maintenant