{ هی دنیل عوضی ....تو...تو لایق اون کاپ نیستی...اونی که پزشک محبوب باید بشه
منم نه تو ...}{ من 1 سال و نیم روی مقاله کار کردم تا توی عوضی به اسم خودت بزنیش ؟}
-پزشک محبوب امسال ....کسی نیست ... هیچ کس برای پزشک امسال انتخاب نشده .
بعد از پاره کردن پاکت و انداختنش روی زمین از استیج پایین اومد و جلوی چشمهای متعجب همه حضار ،از اتاق بیرون اومد و سمت اتاق سهون رفت . بعد از باز کردن در اتاق پسر کوچولوش و بغل کرد و بوسه ای روی سرش گذاشت
*پارک چانیول معلوم هست چه غلطی کردی ؟ ینی چی که پزشک محبوب نداریم ..
-اون مرد لایق این نبود که بخواد پزشک محبوب بشه .. کس دیگه ای مقاله اشو نوشته و اون تمام مدت به اسم خودش زده ...اون نباید پزشک محبوب میشد ...
*چانیول تو فقط یکی از شرکا هست ..
-آره درست میگی ..اوه البته کل سهام بیمارستان برای منه ... و حدس بزن چی ؟من مدیر اصلی اون بیمارستانم هستم .... نظرت چیه ؟*چانیول تو نباید ....
-سهون .. نمیخوام دیگه چیزی بشنوم .. منو سوجون داریم میریم خونه اگه میخوایی توام بیا ..
سهون با برداشتن کتش سمت چانیول رفت
*صبر کن چان منم میام ... راستی شنیدم تو لایو داشتی یکیو میبوسیدی بگو ببینم اون کیه که به بهترین دوستت دربارش.....
-سهون ... اون بوسه نبود ...موهاش به دکمه لباسم گیر کرده بود ...
*باشه منم باور کردم ... بگو ببینم قیافش چطور بود ؟
-بد نبود ... نه ینی سهون اون اومده بود ازم سوءاستفاده کنه و بعدشم ازم باج بگیره سهون چشماشو چرخوند
*حالا تو کی هستی که کسی بخواد ازت باج بگیره ؟
-برو گمشو بیشعور من دومین مرد پولدار کره ام ...
*بازم یکی هست که ازت ادم تر باشه ... اینق ب خودت نبال احمق ...
-سهون ...چندتا پرستار برام پیدا کن . همیشه که نمیتونم سوجون و بیارم شرکت .باید سریع
براش یه پرستار خوب پیدا کنم ...*مگه اینم استعفا داد ؟
-نظر خودت چیه ؟
سهون سمت سوجون خم شد و لپشو کشید
*ببینم عمو چیکار میکنی این پرستارا میپرن ؟من از این اخری خوشم اومده بود میخواستم
ازش شماره بگیرم ..چانیول پس گردنی به سهون زد
*آیی وحشی چرا میزنی ؟
-بیشعور این حرفا چیه جلو بچه میزنی ...دهنتو جم کن
(فردا صبح)چانیول از تخت بلند شد و بعد از شستن صورتشو و خوردن صبحانه به سمت اتاق کارش رفت . با دیدن سهون که پاهاشو روی میز دراز کرده دستشو رو قلبش گذاشت و چشماشو بست
YOU ARE READING
love 🌑♥️
Fanfictionژانر:هپی اند،زندگی روزمره کاپل:چانبک خلاصه:پارک چانیول، رییس شرکت بزرگ کره ادم بی تفاوت و منطقی تصادفا با بیون بکهیون روانشناس کودک که شخصیتی مهربون داره دیدار میکنه .... خوشگلای من خیلی خوشحالم میکنین که از این فیک حمایت کنین . 💖