Part7✨

474 105 1
                                    

بکهیون با سرعت سمت خونه رفت و چانیول بعد از اینکه بکهیون داخل خونه شد ، ماشین و
حرکت داد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

*خب چیشد دیشب؟

-هیچی ... رفتم دنبالش اولش نمیخواست قبول کنه بیاد اما بعدش بخاطر سوجون قبول کرد ..بعدشم که سوجون گفت بریم شهربازي

*خببب یکم تند بگو دیگه

-رفتیم شهربازی بعدش گفتم که بیایین باهم دوست بشیم و رسمی صحبت کردن و بزاریم کنار ..اونم قبول کرد و گفت تا تایمی پرستار سوجون میمونه که سوجون دیگه نیازی بهش نداشته باشه .. نمیدونم سهون واقعا گیج شدم .

*هیونگ داری بخاطرش عقلتو از دست میدی ...

-اره ..نمیدونم چم شده خیلی سردرگمم ....

*از کی شروع به کار میکنه ؟

-امروز باید برم دنبالش تا قرارداد و بهش بدم امضا کنه ....

*خب چرا الان نمیری ؟

-یکم دیگه میرم دنبالش تا بیاد خونه خودمون شب و بمونه خونه ما و یه فکریم راجع به تولد
سوجون بکنیم ..

*2 روز دیگه تولدشه درسته ؟

-اره.. و نمیدونم براش چی بخرم .. باید با بکهیون صحبت کنم بالاخره اون بهتر میدونه .

*اره درست میگی ... من برم بابل تی بخورم ..بای بای ..

-هیچ وقت بزرگ نمیشی ..

سرشو تکون داد و جلوی پنجره تمام قد اتاقش ایستاد .گوشیشو از جیبش دراورد و چند دقیقه به شماره بکهیون و نگاه کرد و بالاخره بهش زنگ زد . و بعد از چند ثانیه صدای بکهیون توی گوشش پیچید

+بله

-چانیولم ..

+سلام چانیول چیشده ؟ ..

-عامم برای قرارداد ...

+اها اره یادم هست .. چه تایمی باید بیام ؟

-من میام دنبالت ..چه ساعتی کارت تموم میشه ؟

+من کارم تموم شده ..

-پس الان بیام دنبالت ؟

+میتونی بیایی ؟

-اره یه ربع دیگه دم بیمارستان میبینمت .

+باشه ..میبینمت .

چانیول گوشیو پایین اورد و نفسی کشید و دستی توی موهاش برد .

-واقعا دارم دیوونه میشم .

گوشیشو داخل جیبش گذاشت و بعد از برداشتن کتش از سوار اسانسور شد و سمت پارکینگ رفت
~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~
لباسشو عوض کرد و تصمیم گرفت تا وقتی که پارک میاد دنبالش چند دقیقه ای و تو ارامش بگذرونه

+هووفففف.. خیلی خستم سرشو چن بار رو میز کوبید و چشماشو بست
.
.
.
.

چند دقیقه ای از اینکه چشماشو رو هم گذاشته بود و به خواب فرو رفته بود میگذشت که با صدای زنگ گوشیش از جاش پرید .

love  🌑♥️Where stories live. Discover now