❌🔄•پارت دوازدهم•

359 84 51
                                    

صدای برخورد شیشه با میز توی اتاق پخش میشد.
سه مرد به همراه رئیسشون درحال لذت بردن از ویسکی بودند.
معلوم نبود تا اون زمان چند بطری نوشیدنی بودند اما خب تا این جا کای و بک کاملا مست شده بودند.
چانیول با دیدن اون دو،مطمئن شده بود که فیلم احمق و احمق تر رو از روی این دوتا ساخته اند.
یا نه!
شاید پت و مت؟!
رو به چن کرد و گفت:
"چن اون دوتا ببر."

"نه...نه من هنوز می‌خوام تا زمانی که بمیرم بخورم..."

"برای مردن نوشیدنی زیاد لازم نیست..خودم میتونم به سرت شلیک کنم و خلاص."

چن با شنیدن حرف رئیسش انگار اثر نوشیدنی پر شد رفت هوا و سریع به سمت بکهیون و کای رفت.
کای درحالی که نوشیدنی توی دستش بود ،توی بغل بکهیون بود .
اون دو در حالت عادی نرمال نبودند حالا که مست بودند دیگه نمیشد روشن حساب کرد.

"واقعا میخوای من باهات ازدواج کنم؟"

"اره بک باهاش ازدواج کن ...من که موافقم."

"اگر کای بره زیر.... من باهاش ازدواج میکنم."

چن با شنیدن این جمله خندید و بعد گفت:"نترس کای مطمئنا یه باتم...شما بچه ها خیلی به هم میاید."

"نه...نه اون باید احساس کنه که زیر سلطه ی من...تا موقعیتش رو درک بکنه."

"بک...تو...تو مرد منی..."

بکهیون با شنیدن جمله ی کای دست هاش رو دور صورت توی بغلش قاب کرد و صورتش رو نزدیک کرد تا اون رو ببوسه اما چن با دیدن اون صحنه فریادی کشید و قبل از اینکه لب اون دو بخواد با هم برخورد بکنه اون ها رو از هم جدا کرد.
چانیول هم درحالی که سرش رو تکون میداد گفت:"این دوتا رو زود از اینجا ببر."
چانیول به خوبی خبر داشت اگر اون پت و مت از هم جدا نشن اتفاقاتی فراتر از یک بوس رخ میده.
بعد از چند دقیقه که بلآخره اون سه رفته بودند و تنها شده بود نفس عمیقی کشید .
هر وقت پا به این مکان می‌گذاشت سیل خاطرات بهش هجوم میآورد و فقط فقط یک نفر رو به یاد می‌آورد.
دستی به سمت میز برد و عکسی از توی کشوی میز برداشت.
با نگاهی غمگین به عکس نگاه کرد.
حاضر بود هزاران بار سونگیول ردش میکرد اما الان اینجا بود!
شکست عشقی خیلی بهتر از از دست دادن عشقت.
با دیدن عکس سونگ انتقامی که خیلی وقت بود خبری ازش نبود دوباره برگشته بود.
اگر به خاطر اون ماموریت کوفتی به سونگ نمیگفت به دانشگاه بره الان اون زنده بود.
عکس رو با عصبانیت توی کشو پرتاب کرد و در کشو رو بست.
چند بطری ویسکی رو از روی میز برداشت و تصمیم گرفت برای محو تصاویر تاریک و دردناک وجودش ،به الکل پناه ببره.

صدای باز شدن در اتاق باعث شد ،سهون سرش رو بالا بیاره.
با دیدن چانیولی که با حالت بی ثباتی داره به سمتش میاد اخمی کرد.
با نشستن چانیول کنارش روی کاناپه و پیچیدن بوی الکل و حالت تهوع که یک دفعه بهش دست متوجه شد چان مسته.
از شب گذشته پیداش نبود و حالا مست پیشش برگشته بود.

⛔I'm Your Karma BitchWhere stories live. Discover now