"حالت خوبه؟"دستش سریع روی پیشونی سهون گذاشت.
یعنی اینقدر بی توجه بود که متوجه نشده بود سهون مریض شده و تب داره؟!
اما سهون با حرکتی که چانیول زد،باعصبانیت دستش رو کنار زد."اهه...نه "
"پس چرا گفتی من رو میخوای؟"
سهون چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و ثانیه ی بعد با چهره ای جدی زل زد به چشم های پسر مو سفید.
"من جدی ام"
اگر اون چیزی باشه که میخوایش...هیچ وقت قرار نیست "بهش برسی اوه س.ه.و.ن"
با حرف چانیول ،ابرو های خوش فرم سهون طوری هم رو بغل گرفتند که انگار هیچ وقت قرار نیست از هم جدا بشن!
دلیل رد کردنش چی بود؟"چیکار کنم که من رو ببینی؟"
چان خنده ی عصبی سر داد و دستش رو از بین موهای سفیدش عبور داد.
"لازم به انجام کاری نیست...چون اگر بهم ببینمت،تو رو نمیخوام!"
دفعه ی هزارمی بود که این حرف ها رو میشنید
اما چرا این دفعه دردناک تر از همیشه بود؟!
چرا این بار کلمات تبدیل به دستی شده بودند که قلبش رو فشار میداد؟!
از روی کاناپه ،کنار چانیول بلند شد و به سمت تخت رفت.
بعد از دراز کشیدن روی تخت،پتو رو تا بالای سرش بالا کشید.
میخواست نشون بده که دل خور شدن اما عامل جنایت؟!
اون فقط با ناباوری به سهون نگاه میکرد!
اون هم به سمتش رفت و بعد ازانداختن خودش رو تخت پسر برفی رو از پشت بغل کرد.
خودش هم نمیدونست دلیل این کار چیه اما خب انگار تصمیم درستی نبود چون سهون با نیشگون هاش داشت ازش استقبال می کرد." تو دیوونه ای؟"
چانیول سوالی رو از پسر برفی توی بغلش پرسید.
شاید این پسر از تیمارستان فرار کرده بود و لحظه ی فرارش افرادش دزدیده بودنش؟!
یا شاید اختلال دو شخصیتی داشت؟!
نه.
هیچ از کدوم از اینا نبود.
اون یه پسر باردار نیاز به توجه بود.
پسری که تا قبل ازش تنفر داشت و حالا خواستار توجه اش بود؟!
خدا داشت از بالا به ریش نداشته اش میخندید؟!
با بازی هایی که سرش در میآورد.سوال چانیول بی جواب مونده بود.
اگر میخواست به دهنش رو باز کنه هزاران حرف و توهین از دهنش بیرون میزد.
هزاران حرفی که حالا روی دلش سنگینی میکردند.
هربار رفتارش یه طور بود!
سعی داشت با احساساتش بازی کنه؟!
هرچی که بود سهون برای رهایی از بعضی که برای خفه کردنش قد علم کرده بود تصمیم گرفت بخوابه."خوابیدی؟"
و باز سوال دومی که توی اون شب بی جواب موند.
به سهون نگاه کرد و با دیدن صورت غرق درخوابش با ناباوری سری تکون!"واقعا باورم نمیشه...بی توجه به من گرفت خوابید."
پتوی سهون رو مرتب کرد و بعد چشم هاش رو بست تا کم کم خوابش ببره.
![](https://img.wattpad.com/cover/296955115-288-k376850.jpg)
ESTÁS LEYENDO
⛔I'm Your Karma Bitch
Fanficname:I'm yourkarmabitch-من کارمای تو هستم هرزه •Couple:چانهون (اصلی)-هونهان-هونسونگ-کایبک-جکهون •Genre : امپرگ-عاشقانه-اسمات-انگست-خشن-+18 ____ دنیای تاریک من با وجود تو روشن شد. سهون تو دنیای درخشان منی! ___ اوه سهون پلی بوی بیخیالی که رابطه هاش ف...