_نباعد تو حلفای ما فضولی تنی... تنبی نیعاز دالی...تهلون بد
تمام مدت با لبه هودی سفید رنگش بازی میکرد و پاهاش رو در هوا تکان میداد.
تهیونگ در کنارش نشسته بود و به حرکات کیوتش نگاه میکرد و این باعث شده بود گونه کوک هاله ای صورتی رنگ به خودش بگیره.
با خروج بیمار جین از اتاق، ته و به تبعیت ازش کوک، بلند شدن و به سمت اتاق رفتن.
ته در سفید رنگ رو نگهداشت و دستش رو دور کمر کوک حلقه کرد و بعد به روی جین لبخند زد: سلام جین هیونگ... ببین کی اینجاست...
جونگ کوک همیشه در اینجور مکان ها مضطرب میشد پس با حالت کیوت واری، چسبیده به ته راه میرفت و دقیقا کنارش نشست.
جین لبخند زد و بلند شد: حالت خوبه کوکی؟
کوک بدون حرف اضافه ای سرش رو بالا و پایین کرد و به نشستن جین در کنارش نیم نگاهی انداخت.
جین دستی که به لبه هودیش چنگ زده بود رو بین دو دستش گرفت: نگران نباش کوک...باشه؟... قرار نیست اتفاقی بیفته یا کاری بکنیم...
جونگ کوک خیره به لبخند پر اطمینان جین، سر تکان داد و سعی کرد واضح حرفش رو بزنه: باس..شه...جین هی..هیونگ..
جین لبخند زد و بعد به تهیونگ نگاه کرد: خب...میشه مارو تنها بزاری جناب الفا؟( به سمت کوک برگشت )... اگر ته بیرون باشه اذیت میشی؟
کوک نیم نگاهی به تهیونگ مردد انداخت و بعد سر تکان داد: نه...
آروم و مظلومانه گفت و باز به لبه هودی سفیدش خیره شد.
تهیونگ به لبخند پر اطمینان جین نگاه کرد و بعد به سمت کوک خم شد و موهای مشکی رنگش رو بوسید: من بیرون منتظرت میمونم عزیزم...
بلند شد و به سمت در سفید رنگ رفت و بعد از اتاق خارج شد.
جین لبخندی زد و اینبار هر دو دست کوک رو گرفت: خب...شروع کنیم؟
کوک از ذوق یک دفعه ای جین خنده اش گرفته بود و فقط به سر تکان دادن ساده ای بسنده کرد...
نیم ساعت گذشته بود و تهیونگ تنها با استرش، طول سالن مطب رو متر میکرد.
نمیدونست چرا اینقدر نگرانه و کنجکاویش برای دونستن اینکه اون دو دارن چیکار میکنن هر لحظه بیشتر و غیر قابل کنترل تر از قبل میشد...
در با صدای تیکی باز شد و اینبار چهره آروم کوک به همراه یه لبخند دست و پا شکسته روی لب هاش، در چهار چوب در رویت شد.
ته لبش رو گاز گرفت و به سمت لیتلش دوید و پسرکش رو در آغوش کشید: خوبی عسل من؟
کوک هم الفا رو بغل کرد و سرش رو به شانه اش تکیه داد: خوبم ددی تهلون...چینی هیعونگ که کالی نتلد... هیعونگمه ها
YOU ARE READING
𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎💖𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅💖
WerewolfGenre : Omegavers💖 Romance 💖 Little 💖 Smut 💖Mpreg 💖and .... Cap :Vkook 💖 Up: Unknown💖 By Amador💖 💖 بعد از تصادف، جونگ کوک در ساید لیتلیش فرو میره و فصل جدیدی برای اون دو شروع میشه.... 💖 زندگی تهیونگ و کوک پر از شیرینی و آب قنده! تا وقتی ک...