میگن نویسنده ای که دو پارت پشت هم آپ میکنه، گلی از گل های بهشته 😇
جرم
این پارتم برای خودتون. از پارت بعد یه محدوده زمانی مشخص انتخاب میکنم و با نظم و مثل یک انسان متشخص آپ میکنم.
ماچ
غلب صولتی 💖از جلوی در کنار رفت تا اون دو وارد خانه بشن.
جونگ کوک که واضحا از سرما می لرزید و از چهره رنگ پریدش، معلوم بود که هر لحظه امکان داره از حال بره، رو به جیمین کرد و با صدایی که بزور از ته حلقش خارج میشد، پرسید: اون...اون بچه... کجاست؟
جیمین چیزی نمی دونست اما از واکنش ورفتار جونگ کوک حس خوبی نمی گرفت.
امگا به لیتلی که با کیوتیت شکم برامده اش رو نوازش میکرد و میگفت ( منعم یه لوز از این نینیعا میزالم تو شیتمم) عادت کرده بود و حالا با پسری مواجه بود که انگار با نفرت کلمه(بچه) رو به زبان میاره...
چیزی نگفت و در سکوت به سمت اتاق پسرش حرکت کرد.
اونجا تقه ای به در زد تا حواس تهیونگ رو جلب کنه...
ته با لبخند سرش رو بالا آورد و با دیدن جونگ کوکی که در چهارچوب در با ظاهر آشفته ای ایستاده بود، تعجب کرد
با پسر در آغوشش بلند شد و قدمی جلو گذاشت.
با تن صدای آرومی حرف زد: اینجا چیکار میکنی کوک؟ .... تو هنوز حالت خوب نشده
دید که نگاه امگاش تنها روی فرزند در آغوشش زومه...
هیون رو بهدست جیمین داد و بعد به کوک نگاه کرد.
چهره اش خاکستری رنگ شده بود و این تهیونگ رو ترساند
نیم نگاهی به نامجون انداخت و با دیدن سر پایین افتاده اون، آهی کشید
بین نگاه خیره کوک که به هیون بود قرار گرفت و دستش رو دور تن امگاش حلقه کرد: بیا بشین عزیزم... بزار برات توضیح بدم
با اخم از آغوش آلفا خارج شد: چیو میخوای توضیح بدی.... قرار نبود بچه دار شیم ته
تهیونگ سر تکان داد و به امگا نزدیک تر شد: میدونم عزیزم...بزار برات توضیح بدم
جونگ کوک باز نگاهش به بچه در آغوش جیمین افتاد.
با اخم از تهیونگ دور شد و دست هاش رو دور تن یخ زدش، حلقه کرد: تو...تو میدونی من چه حسی به بچه دار شدن دارم...
تهیونگ که لرزش تن کوک رو می دید سریع جلو رفت و پتو مسافرتی افتاده روی مبل رو برداشت.
آروم اون رو دور تن ضعیف کوک انداخت و پسر رو به سمت اتاق خواب جیمین و یونگی هدایت کرد.
بین راه رو به جیمین کرد: جیمین اینجارو قرض میگیریم ازت...
لبخندی به صورت نگران جیمین و نامجون هدیه داد و با کمی فشار جونگ کوک رو برد تو اتاق و در رو پشت سرشون بست...
YOU ARE READING
𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎💖𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅💖
WerewolfGenre : Omegavers💖 Romance 💖 Little 💖 Smut 💖Mpreg 💖and .... Cap :Vkook 💖 Up: Unknown💖 By Amador💖 💖 بعد از تصادف، جونگ کوک در ساید لیتلیش فرو میره و فصل جدیدی برای اون دو شروع میشه.... 💖 زندگی تهیونگ و کوک پر از شیرینی و آب قنده! تا وقتی ک...