نگاهش همیشه و همه جا بهم بود.
به راحتی نگاه خیرهاش رو حس میکردم، حتی اغلب اوقات توی خواب و بیداری هم میتونستم نگاهش رو حس کنم.
خیلی آزادانه همیشه بهم توجه میکرد و همین باعث میشد که نادیده گرفتنش برام خیلی سخت باشه.
خیلی زود این حسی که بهم نگاه میکرد برام تبدیل به یه عادت شد و وقتی که نگاهش روی من نبود، حس حسرت خاصی توی وجودم رشد میکرد.همیشه با کنجکاوی اطرافم رو نگاه میکردم تا ببینمش.
گاهی اوقات که زمان از دستم در میرفت، بیش از حد بهش خیره میموندم و وقتی که مُچم رو میگرفت به شدت قرمز میشدم و به طور عصبی سرم رو برمیگردوندم.
بدون استثنا اون همیشه بهم توجه میکرد و منم همیشه تمام توجهش رو روی خودم میخواستم.احتمالاً آدمهایی بودن که این حد از توجه و خیره نگاه کردن رو آزاردهنده میدونستن اما حضور همیشگیش برای من آرامش بخش بود.
نگاهش آرومم میکرد، جوری که حس میکردم با نگاهش اطرافم یه حصار میکشه و من رو توی یه منطقه امن نگه میداره.هر لحظه بیشتر میخواستم تمام حرکاتش رو دنبال کنم و بهش نکاه کنم...
هر لحظه بیشتر میخواستم که اون نگاهم کنه و توجهش رو به من بده...
من به شدت میخواستمش.به مرور چشمهامون مثل یه آهنربا شده بود که با کوچکترین حرکتمون، جذب همدیگه میشد.
_________________________________
🔴پایان چپتر دوازدهم🔴
عااممم... میدونم خیلی کوتاه بود😅
من یه چپتر از یه مینی فیک جدید به اسم آیدی عجیب و غریب پابلیش کردم، اگه دوست داشتید خیلی خوشحال میشم و نظرتون رو درموردش بهم بگید > - <
امیدوارم که این چپتر رو دوست داشته باشید❤
YOU ARE READING
ʜᴇ ɪꜱ ᴍɪɴᴇ | ᴘᴇʀꜱɪᴀɴ ᴛʀ
Random~ He is Mine by Willow Starling translated by Develiya ~ بی تی اس بالاخره هفتمین عضو خودش رو پیدا کرده! حالا جانگکوک قراره چه رفتاری با این پسرِ مو نارنجی داشته باشه؟ یعنی به عشقشون اعتراف میکنن یا فقط قراره جنگ و دعوا داشته باشن؟ چطوری قراره از پسِ...