***نکته مهم: این پارت از دیدِ نامجونه نه تهیونگ و جونگکوک***
جین با اضطراب شروع کرد
"همه چی داره از کنترل خارج میشه!
خبرهایی که داره درمورد دستبند و حلقه سِتشون پخش میشه رو شنیدی؟!"با فریاد ادامه داد
"یعنی الان طرفدارهامون هم از این ماجرا خبر دارن؟!"
با اضطراب شروع به راه رفتن توی اتاق کرد و دوباره گفت
"مطمئنم دیگه کارمون تمومه!"
با اتمام حرفش شروع به کشیدن موهاش کرد و اینقدر این روند رو تکرار کرد تا موهاش سیخ وایسادن.
با خونسردی جواب دادم"آره، خبرها رو شنیدم."
همچنان لحنم رو خونسرد نگه داشتم و ادامه دادم
"ولی فکر نمیکنم که این همه نگرانی لازم باشه...
به هر حال همیشه طرفدارهایی هستن که به شِیپ کردن آیدولها ادامه بدن.
حالا چون استثناً تونستن جونگکوک و تهیونگ رو که واقعاً همدیگه رو دوست دارن شِیپ کنن، دلیل نمیشه که نشون بدیم این شیپ درسته!
همه چیز سر جای خودشه، نگران نباش!"دوباره با نگرانی به حرف اومد
"اصلاً میدونی که برای شیپشون اسم هم گذاشتن؟
اسم شیپشون تهکوکه...
حالا برو همین اسم رو توی یوتیوب سرچ کن و ببین که هزاران فیلم و ویدئو گذاشتن که توی هر کدوم دارن تک تک حرکاتشون رو تحلیل میکنن و سعی میکنن ثابت کنن که این شیپ واقعیه!"*****
هوبی همونجوری که انگشتش رو روی میز میکشید تا تمیزیش رو بررسی کنه به اتاق جلسه نگاهی انداخت و پرسید
"پس ته ته و کوک کجان؟"
آرومتر ادامه داد
"اینکه یه جلسه بدون اون دو تا باشه یکم عجیب نیست؟"
با تموم کردن جملهاش با تردید پشت میز نشست.
به نوبت به همه نگاهی انداختم و منتظر شدم تا همه دور میز بشینن.
انگشتهام رو توی موهام فرو کردم و سرم رو به آرومی تکون دادم و به درستیِ حرف هوبی اعتراف کردم"درسته، یکم عجیبه..."
سعی کردم با لحنی که ایجاد اضطراب نکنه ادامه بدم
"اما میخوام یه نقشهای رو به کمک شما اجرا کنم..."
آه عمیقی بخاطر اینکه نمیدونستم دقیقا میخوام چیکار کنم کشیدم و متوجه شدم که بقیه هم دردسر رو به خوبی حس کردن.
یونگی با بی حوصلگی گفت"خب اون نقشه لامصب رو تُف کن بیرون دیگه!"
با گفتن جملهاش چشمهاش رو مالید و خمیازه کشید.
جیمین شروع به مالیدن شانههاش کرد و با لبخند گفت
YOU ARE READING
ʜᴇ ɪꜱ ᴍɪɴᴇ | ᴘᴇʀꜱɪᴀɴ ᴛʀ
Random~ He is Mine by Willow Starling translated by Develiya ~ بی تی اس بالاخره هفتمین عضو خودش رو پیدا کرده! حالا جانگکوک قراره چه رفتاری با این پسرِ مو نارنجی داشته باشه؟ یعنی به عشقشون اعتراف میکنن یا فقط قراره جنگ و دعوا داشته باشن؟ چطوری قراره از پسِ...