Chapter 15: TAEHYUNG

330 33 3
                                    

🔺توجه🔺
لطفاً این پارت رو پشت درهای بسته بخونید🔞

با خستگی شلوارم رو درآوردم و به جا لباسیِ پشت در آویزون کردم و فقط تیشرت سفید رنگِ اُور سایزم رو که خیلی برام بلند بود تنم کردم.
ذهنم به طور ناخودآگاه مدام زمانی که توی کمپانی جونگکوک رو دیدم و اون من رو کاملاً نادیده گرفت، یادآوری میکرد.
هر چقدر تلاش میکردم که توجهش رو به خودم جلب کنم، اون من رو بیشتر نادیده میگرفت و من از اینکه جونگکوک من رو نادیده بگیره به شدت متنفر بودم.

موهام رو بهم ریختم و کمی با پای برهنه توی اتاق راه رفتم تا ذهنم رو آروم کنم.
به سمت تخت رفتم و خواستم دراز بکشم که یک دفعه جونگکوک در اتاق رو باز کرد.
در رو جوری با قدرت باز کرده بود که نزدیک بود لولاهای در از جا دربیاد.
این رفتارش بیشتر باعث دلخوریم شد، به سمت در رفتم تا ببندمش و با دلخوری گفتم:

"لعنتی تو چه مرگت شده؟... چرا اینجوری میکنی؟"

صدای پرتمسخرش به گوشم رسید

"نه که حال و روزِ من خیلی برای تو مهمه!"

به سمتش برگشتم و زیرچشمی نگاهی بهش انداختم.
چند لحظه بعد تصمیم گرفتم که بجای نزدیک شدن بهش، فقط کنار در بمونم اما با این حال با لحن ناراحتی جوابش رو دادم

"چرا اینجوری میگی؟
خودتم خیلی خوب میدونی هر چیزی که به تو ربط داشته باشه، برای من مهمه..."

خیلی خوب حس میکردم که صدام با نزدیکتر شدن به آخر جمله‌ام تحلیل میرفت.
نگاه ترسناکی بهم انداخت و با صدای بلندی گفت:

"تو خودتم خیلی خوب میدونی فقط بخاطر جلب توجه طرفدارهاس که داری اینجوری باهام بازی میکنی!
فقط و فقط بخاطر جلب توجه بیشتر... همین!"

چشمهاش اشکی شد ولی با این حال با فریاد ادامه داد

"ذره‌ای برات احساسات من مهم نیست و اصلا فکر نمیکنی با این کارِ پستی که داری انجام میدی چه احساس مزخرفی بهم منتقل میکنی!
توی لعنتی فقط به فکر خودتی!"

اینقدر داد زده بود که به نفس نفس افتاده بود.
انگار دیگه نمیتونست به حرف زدن ادامه بده برای همین لبش رو گاز گرفت و روش رو از من برگردوند.
میتونستم قرمز شدن صورتم رو حس کنم، ناخودآگاه با صدای بلندی بهش توپیدم

"چه چرت و پرتی داری میگی؟!
چجوری میتونی بگی تموم کارهایی که کردیم فقط بخاطر فن سرویس بوده؟
اصلاً چجوری جرئت میکنی که چنین چیزِ مزخرفی رو اینقدر بی رحمانه بهم بگی؟!
یعنی بعد این همه سال هنوز نفهمیدی که امکان نداره من چنین کارِ بی ارزشی رو بخاطر جلب توجه چند تا طرفدار انجام بدم؟
واقعاً چجوری به خودت جرئت دادی که به چنین چیزی فکر کنی!
اوه... ببخشید یادم رفته بود تو هنوز اینقدر بچه‌ای که قدرت تشخیص عشق و علاقه رو نداری!"

ʜᴇ ɪꜱ ᴍɪɴᴇ | ᴘᴇʀꜱɪᴀɴ ᴛʀWhere stories live. Discover now