صبح فردا بکهیون زودتر از هر وقتی از خواب بیدار شد، صداهای تو راهرو از خواب پرونده بودش. قبل از اینکه آماده شه و برای صبحانه پایین بره، نیم ساعتی تو تخت موند و یهکم بین پتو و ملافهی نرمش قل خورد.
خونه و متعلقاتش اصلا شبیه جایی که مافیا توش کار میکنن نبود. دیروز که جونگده براش تور عمارت گردی گذاشته بود همزمان اطلاعات کمی راجع به بیزینسشون بهش داده بود. چانیول بیشتر مشغول ساختوسازهای بزرگ بود و دنیای بیرون اونو تحت همین عنوان میشناخت. ظاهرا اون مرد مالک بیشتر ساختمونهای کره بود و درحال حاضر درحال شروع یه سری پروژه تو چین و ژاپن بود اما برای این کار به شرکای بیشتری نیاز داشت.
چانیول روابط خوبی با پلیس و دولت داشت و تنها چیزی که برای تکمیل روابطش نیاز داشت فایلی بود که بکهیون قرار بود براش گیر بیاره. همه چی درباره.ی اون فایل مبهم بود و انگار کسی به جز خود چانیول چیز زیادی راجع بهش نمیدونست.
بعد از پیدا کردن لباسی که دیروز پوشیده بود، آماده شد و باعجله به طبقهی پایین رفت. امروز برخلاف دیروز با جونگده یا چانیول مواجه نشده بود و این بهش اجازه میداد در کمال راحتی دور میزها قدم بزنه و هرچیزی که دلش میخوادو برای خودش انتخاب کنه. البته که چیز زیادی هم برنداشته بود؛ یه ظرف املت و یه فنجون قهوه تا فقط غرغر معدشو بخوابونه.
سالن غذاخوری هنوز خالی بود، تک و توک میتونست کسایی رو ببینه که برای صبحونه اومده بودن. بقیه کجا بودن؟ مطمئن بود دیروز برای شام کلی آدم تو اون سالن بود اما الان سالن تو سکوت عمیقی فرو رفته بود. حتی جونگدهای که دیروز سر بقیه خدمتکارا داد و فریاد میکرد و برای انجام دادن کاراش تو سالن از اینور به اونور می.دوید هم امروز نبود.
صبحانشو خیلی سریع تموم کرد و با دادن بشقابش به خدمتکار به سمت اتاقش برگشت تا لباسشو عوض کنه. از اونجایی که فضای عمارت حسابی گرم بود نمیتونست با همچین هودی ضخیمی اینور اونور بره. بعد از اینکه تیشرت بزرگ و راحتی از کمدش پیدا کرد، تنش کرد و با برداشتن موبایل و لپ تاپش برای دیدن چانیول آماده شد.
یهکم بعد درحالیکه بین راهرو و اتاقهای طبقه بالا گم شده بود آهی کشید. از بین اون همه اتاق نمیتونست حدس بزنه کدومش میتونه برای چانیول باشه. جونگده بهش گفته بود کسایی که مورد اطمینان چانیول بودن برای موقعیتهای اورژانسی نزدیک اون مرد میموندن اما اون درها همگی شبیه هم بودن و به نظر نمیومد در خاصی وجود داشته باشه که نشون بده رئیس اونجاست.
آه دیگهای کشید و تصمیم گرفت پشت چندتاییشون گوش وایسه تا شاید صدای چانیولو از پشت در تشخیص بده و از شانس خوبش دورترین در از سمت راست که تصمیم گرفته بود از اونجا هم شروع کنه، دفتر چانیول بود.
YOU ARE READING
Come And Take My Hand
Fanfiction✵نام فیک: بیا و دستمو بگیر ✵کاپل: چانبک ✵ژانر: مافیایی، اکشن، انگست ✵نویسندگان: baeconandeggs, byunandyeol ✵مترجم: B_a_H_a_R_61@ ✵چنل: AmorFiction@ کی فکر میکرد بکهیونی که تو یه خانواده پلیسی به دنیا اومده یه روزی آرامش رو بین بازوهای بزرگترین رئی...